عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

دلتنگ بارانم

دلتنگ بارانم ، دلتنگ صدای قطره هایش ، هر زمان هم دلم میگرفت ، در پناهش

کاش میگذشت این روزهای تکراری

می آمد دوباره خزان و باران و آن شبهای طولانی

همچنان میسوزند برگهای خسته در تن درختان ، 

میجوشد چشمه در مقابل چشمان خورشید نامهربان

از این روزهای پر تکرار خسته ام، باران اسیر است و میداند که من هم تشنه ام

باران بیا ، که قلبم کویریست بی رهگذر ، خسته و تنها و در به در

در کوچه باغهایی که نه عطری از تو است و نه صدایی

دلم میخواهد بدانم اینک کجایی

که به سویت بیایم ، تا تمام خستگی ها برود، تا دلم دریایی بشود از جنس قطره هایت

تا غرق شوم درون آن رویای بی پایانت


قانون عشق تو

تشنه ام ، مقصدم تویی ، بیراهه نمیروم

آنگاه که مهتاب شبهای منی ، به خواب نمیروم

دلتنگم ، تنها نمیروم ، وقتی میدانم می آیی ، دیگر به کنج اتاق نمیروم

کارم به جایی رسیده که بی تو هم به رویاها میروم

خیالت راحت ، من بی خیال تو به رویاها نمیروم

در این مرحله از سختیهای زندگی ام ، 

در این خستگی زندگی ، من بدون آرامش با عشقت به مرحله بعد نمیروم

آغوش تو  دریای من است ، من غرق در آنم و بی تو به سوی قایق نجات نمیروم

گفتند از این عشق رها شو ، چرا اسیری

من در قانون عشق تو به هیچکس جواب پس نمیدهم




شرم باد

دلخوش چه باشم وقتی راهی میروم که نمیدانم رو به کجاست
منتظر چه کسی بمانم وقتی میدانم کسی به فریاد نمیرسد
به سوی خدا رفتم و گفت جرمت بت پرستیست
چون از بعضی  ها برای خودم بتی ساخته بودم
من ویرانه ام را نه بر روی خاک ، بر روی هوا ساخته بودم
در سرزمینی که همه در خوابند، همه خوش خیال،
 من در خیال آنهایی هستم که نشسته اند بی خیال
حیف این هواست ، که در آن نفس میکشند، 
چه باری را بر دوش میکشند، به جایی رسیده ایم
که برای تصاحب یک کوه هم شاید همدیگر را بکشند....
این چشمه سهم من و تو بود، نه سهم حوض خانه ارباب
بر تو  که آن درخت پیر را تخت خود کردی، شرم باد 

نقطه عشق

در صدایت آرامش ، پس برایم لالایی بخوان

در چشمانت عشق ،  پس نگاهم کن 

در آغوشت حس خوب زندگی، بگذار همیشه درگیر آغوشت باشم

آنگونه که دلم‌میخواهد ، میخواهمت و آنگونه که دوست داری، دوستت دارم

عطر تنت دیوانه کرده‌مرا ، بیا در‌همین سکوت عاشقانه بمانیم ، میخواهم فقط بشنوم صدای نفسهایت را....

همیشه قرارمان یا آغوش تو است ، یا آغوش من، بی قرارم نکن که طاقت نمی آورد لحظه ای دل من....

ای گل‌زیبایم ، وقتی میبینمت بیشتر میخواهمت ، آن عطرت ، گلبرگهای تنت ، همیشه در کنار‌پنجره ای و‌ حتی خورشید هم در حسرت داشتنت....

همیشه حرفم یکیست ، در یک جمله که آخرش فقط نقطه ایست!

‌نقطه ای که شبیه قلب من است ، نیازی به توضیح نیست وقتی که آخرخط عشق ، عمرمن است⁦♥️⁩


اسیر تنهایی

گاهی از دست همه دلگیری ، هر‌جا باشی یک جا نشسته ای و‌گوشه گیری
همصدایی با سکوت ، قصه اینجا تمام شد که یکی بود ، یکی برای همیشه رفته بود
من به عشق دیدن آسمان رفتم و‌رفتم ، اما سقوط کردم
تا رسیدم‌به دشت گلها‌خزان آمد ، تا رسیدم به مهتاب ، سحر‌آمد‌‌..
من بعد از تو، به جایی رسیده ام که  تنهایی هم دیگر نگاهم نمیکند
با یک‌نگاه ،یک‌بار برای همیشه اسیر شدم ، من درگیر روزهایی شدم که فقط برایم به رنگ غروب بودند.
هر همدمی می آید مثل خودم به غم مبتلا میشود، هر همزبانی می آید مثل من اسیر‌ سکوتی میشود که بی انتهاست...
نمیخواهم دیگر‌ کسی را به دردم مبتلا کنم، دردی که دیگر‌دوایی ندارد....