عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

بی نفس در باران

بی نفس در باران


نویسنده : مهدی لقمانی


نفس نفس در زیر باران 

این عشق تو است که می جوشد در دل بی جان

قدم به قدم ، خاطره می آید ، یاد تو 

آهسته ، آهسته میخوانم زیر لب نام تو 

در این حال اگر بماند ، نفسی ، به تو خواهم رسید ،تو که میدانی برایم همه کسی

یکی یکی میشمارم روزهای با هم بودن را ، 

قطره قطره میریزد اشک ، نمیدانم کدام را باور کنم ، چشمم یا باران را ؟

در تب عشقت می‌سوزم و هنوز کم نیاورده ام ،

درهای قفس باز است و هنوز بال در نیاورده ام

جرعه جرعه از شراب عشقت نوشیدم تا نفهمم ، ندانم که در چه حالی ام

باران هست و تو نیستی و من از همه چیز ،جز عشق تو خالی ام 

دلتنگ بارانم

دلتنگ بارانم ، دلتنگ صدای قطره هایش ، هر زمان هم دلم میگرفت ، در پناهش

کاش میگذشت این روزهای تکراری

می آمد دوباره خزان و باران و آن شبهای طولانی

همچنان میسوزند برگهای خسته در تن درختان ، 

میجوشد چشمه در مقابل چشمان خورشید نامهربان

از این روزهای پر تکرار خسته ام، باران اسیر است و میداند که من هم تشنه ام

باران بیا ، که قلبم کویریست بی رهگذر ، خسته و تنها و در به در

در کوچه باغهایی که نه عطری از تو است و نه صدایی

دلم میخواهد بدانم اینک کجایی

که به سویت بیایم ، تا تمام خستگی ها برود، تا دلم دریایی بشود از جنس قطره هایت

تا غرق شوم درون آن رویای بی پایانت