عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

وقتی تو را دارم

وقتی تو رو دارم


نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی


انگار همه چیو دارم ، وقتی تو رو دارم

وقتی هستی ، همه چی قشنگه ، حتی تاریکی 

هوا رو میخوام چکار ، وقتی تو بهم نفس میدی

خورشید رو میخوام چکار ، وقتی با وجودت گرمم میکنی

اصلا دنیا رو میخوام چکار ، خیلی وقته که دنیام شدی رفت...

تو اومدی که من طعم خوشبختی رو بچشم ، اومدی که بفهمم هنوزم یکی هست که قلبش پر از مهر و وفاست

اومدی واسه جبران تمام اون تلخی های زندگیم

تو یه دونه ای ، این تویی که فقط قدرمو میدونی

هر کی هر چی میخواد بگه ،  اما من میگم تو مال منی

روز اولمون رو یادته؟  مثل همون روز میخوامت 

مثل اون روزی که دلم رفت ، نمیگم بیشتر از اون لحظه ، چون اون لحظه رو با هیچ چیز عوض نمیکنم.....

شراب عشقت

شراب عشقت


جرعه ای از شراب عشقت 

در حال خودم نیستم

مست و خرابم

چه در حال خودم باشم،  چه در مستی،  تویی تمام هستی ام

اینبار میخواهم بیشتر در توهم نگاهت باشم

اینبار را میخواهم  بیشتر درگیر با آغوش گرمت باشم

نمیگویم به سلامتی تو،  میگویم به عشق خودت، که فقط تو در قلبمی

میگویم به عشق چشمانت،  که فقط مرا میبیند

به عشق دستانت که تنها دستان مرا میگیرد و هیچگاه رها نمیکند

در این حالم،  کنارم هستی و انگار در هر حالی باشم،  همانم، که دیوانه وار تورا میخواهد

ترک عادت

وقتی مرا میدید ، فقط نگاهم میکرد، چیزی نمیگفت و حتی صدایم نمیکرد

تو آمده بودی برای جبران تمام گذشته هایم

تو آمده بودی برای همان تفاوتی که با دیگران داشتی

تنها فرقت با بقیه نگاهت بود، من از دلت خبر نداشتم

میگویند از چشمان یک نفر میشود عشق راخواند، 

من فقط از آشوب درونم با خبر بودم

از چشمهایی که دیگر حتی یک قطره اشک هم نداشت

من تنها حسی که داشتم ، حس عطر گل خشکیده ای بود 

که هنوز در گلدان کنار پنجره بود

من که حسی ندارم دیگر ،

تو فقط نگاهم کن ،دلم در حال ترک عادت است


توهم عشق


خواب  باران را دیدم ، بیدار شدم و دیدم در کویرم
خواب جوانی را دیدم و افسوس که دیگر خیلی پیرم
خواب دیدم که تنها در گوشه ای هستم ، اما حالا یک اسیرم
حس کردم که در آغوشت غرق در عشق هستم
به خودم آمدم و دیدم ، جام شراب در کنارم هست و من هم ،مست مست هستم
لحظه ای دیدم از دور دستها به سویم می آیی
چقدرگفتم عکست را هم با خود ببر، وقتی برای آخرین بار می آیی
حس کردم هنوز دوستت دارم و منتظر آمدنت هستم
یادم رفت لحظه آخر به تو بگویم ، من حالا فقط یک دیوانه هستم

به احترام دلم شکستم

به احترام دلم ، فراموشت کردم، گرچه سخت گذشت در تاریکی ها، 

در شلوغی بهانه های دلم ، آخرش به سکوتی رسیدم که به جا بود

کسی نیامد بگوید ، درد تو چیست

فقط در درون فریاد کشیدم و سوختم و خاموش شدم

شاید توانستم با ندیدنت ، نبوسیدنت، کنار بیایم

اما مگر میشود عطر وجودت را فراموش کرد

عطری که به من آرامش میداد،عشق میداد ، 

و مرا به این باور میرساند،که خیلی دورم از تنهایی

هنوز هم هستی ، اما مثل خاطراتی پر از غبار

مثل قابی که دیگر پوسیده است بر روی دیوار

به احترام دلم ، فقط شکستم