ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دستم را که میگیری ، نبض عشق بیشتر میزند
با یک بوسه از سوی تو ، عشق را میبینم که چه مهربان لبخند میزند
نگاهم که میکنی ، فقط چشمانت را میبینم که غمها را از من دور میکند
و به آغوشت که می آیم ، چیزی نمیخواهم ، فقط میخواهم همیشه در آنجا باشم
میخواهم همانجا بمیرم ،تا آرام باشم و بدانم در آغوش تو مرده ام
آغاز عشق یک نگاه نبود، احساسی بود که بی شک میدانستم جاودانه میماند
هم خودت ، هم خودم ، ما هر دو میدانیم کجای کاریم ،
ما در نقطه ای از زندگی هستیم که ، زندگی هم خودش میداند
حتی از عشق هم مردن هم پایان راه ما نیست...
خیالت راحت ، من برای توام ، تو برای قلبم
ای بی همتا، تو همیشه میمانی برایم
تو می تابی که میشکفم ، میدرخشی که آرامم
من بدون عشقت ، هیچکس نیستم
من بی تو ، یک مترسک تنها در کویری هستم
که حتی پرنده ای هم در آنجا پرواز نمیکند
خیال تو ، مرا بیخیال دنیا کرد
تو از آن چیزی که فکر میکنم ، به من نزدیکتری
تو همان قلبمی ، که میتپی ،
و پر از درد میکنی وجودم را و خودت هم درمانم میکنی
تو چشمان منی ، گاهی میباری و گاهی از خواب بیدارم میکنی
خیال تو ، مرا بی قرار دیدن طلوع و آمدن غروب میکند
دلم نه یک لحظه ، نه چند روز ، دلم یک عمر تو را میخواهد
حساب چشمانت از عشقمان جداست
، چونکه چشمانت مرا دیوانه کرده است ، نه عاشق!
حساب عشقمان از این دنیا جداست
، چون من عاشق تویی هستم که همان دنیای منی
پس من و تو بی حساب میشویم ، وقتی جزیی از وجود همیم
سالی که گذشت ، بیهوده گذشت
دریغ از یک حادثه شیرین ، فقط صدای آواز پرنده غمگین
چشمها را میبندیم ، بیا حس کنیم خواب بوده ایم...
دوباره آغاز میکنیم ، همه چیز را خاک میکنیم
حتی آنهایی که در گذشته های ما بیهوده آمدند ورفتند
شمع را روشن کن، چه عطری دارد گلهای مریم ....
بیا تا پایان این سال بیهوده را جشن بگیریم....
یک عکس زیبا ، در یک قاب پر از امید
اگر افتخار بدهی ...
زندگی، لبخند بزن ، اینبار نوبت تو است ...
سال نو مبارک....
وقتی در کنارمی، یادم میرود ، که خسته ام ، غمگینم و تنها
یادم میرود که روزی دلم شکست ، اشک در چشمانم حلقه بست
وقتی در کنارمی یادم میرود ،شبی آسمانم بی ستاره بود ، یا یک بی وفا
روزی در قصه زندگی ام بود
تو مثل قایقی در دریای بی انتهای زندگی ام که مرا همراهی میکنی
نه مثل آن قایق شکسته در برکه تنهایی ها ، نه مثل آن فانوس خاموش در اتاق تاریکی ها
تو همچو یک آغوش پر از عشق مرا در بر میگیری ، تا حس کنم در پناه توام
در کنار هم میگذارم تک تک عاشقانه ها را ، تا شعری شود در وصف تو
شعری به زیبایی چشمانت ، به گرمی آغوشت
وقتی در کنارمی یادم میرود ، روزی من هیچکس نبودم
اما اینک با تو دنیایی پر از عشق را در قلبم دارم
بیا تا برویم به سوی دریا ، رها از غمها ، چقدر زندگی زیباست
ببار ای باران مهربان ، ببار تا ارام بماند دلهایمان
بیا تا برویم در دل دشت ها ، جایی که هیچکس نباشد جز خدا
نسیمی میوزد ، پرنده ها میرقصند در دل اسمان
خدا را سپاس میگوییم ،که دارد هوای دلهایمان
غرق میشویم در دل چمنها ، خیره میشویم به تن سبز درختها
چشمهایمان را میبندیم ، گوش میکنیم به نوای دلنشین طبیعت
زندگی اینجاست ، نه در ان شهر پرهیاهو، نه در میان مردمان سیه رو
چقدر زندگی زیباست، دست در دستان خدا ، او همیشه با ماست