ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلتنگ بارانم ، دلتنگ صدای قطره هایش ، هر زمان هم دلم میگرفت ، در پناهش
کاش میگذشت این روزهای تکراری
می آمد دوباره خزان و باران و آن شبهای طولانی
همچنان میسوزند برگهای خسته در تن درختان ،
میجوشد چشمه در مقابل چشمان خورشید نامهربان
از این روزهای پر تکرار خسته ام، باران اسیر است و میداند که من هم تشنه ام
باران بیا ، که قلبم کویریست بی رهگذر ، خسته و تنها و در به در
در کوچه باغهایی که نه عطری از تو است و نه صدایی
دلم میخواهد بدانم اینک کجایی
که به سویت بیایم ، تا تمام خستگی ها برود، تا دلم دریایی بشود از جنس قطره هایت
تا غرق شوم درون آن رویای بی پایانت
از همه دست کشیدم تا تو تنها باشی در قلبم
چشم برروی همه بستم تا تو باشی همه کسم
تو آغاز فصل عشقی ، آغاز نفسهایم
تو همانی که درمان کردی زخمهای کهنه ام را
تو همانی که زیرو رو کردی تمام وجودم را
تو در کویر دلم باریدی و در غروب تنهایی هایم طلوع کردی
تو تمام آنچه که نیاز داشتم را به من هدیه کردی
نیاز من فقط تو بودی ، تا دور کنی مرا از همه آنهایی که از نزدیک هم نمیتوان دید
فکر میکنم تو را قبل از آشنایی میشناختم،
تو همان (تو) در عاشقانه هایم بودی
در میان گرفته ام تو را ، میخواهمت تا ابد ، این لحظه همیشه در خاطرت بماند…