عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

راز سکوت شب

راز سکوت شب


راز سکوت این شب را تنها تو میدانی

دقایق پر از دلتنگی

 خواب به چشمانم نمی آید، هر لحظه بی تابی

نمی توان عادت نوازشهایت را ترک کرد

مگر میشود بدون بوسه هایت راه تاریک شب را طی کرد

چگونه بگذرانم، با صدای جغد تنها شبم را 

چگونه به خواب روم، وقتی نیستی تا در آغوش بگیری این وجود خسته ام را....

برای تو لالایی میخوانم، در محفل نبودنت

نمیتوانم یک لحظه هم سر کنم با نبودنت....

راز دلتنگی های این شب را تنها، پنجره میداند......


به تو نیاز دارم

لا به لای لحظه های دلگیرم ، وقتی می آیی روشن میکنی تاریکی هایم را...

بعضی وقتها ، مثل همین لحظه ، به تو بیش از همیشه نیاز دارم

شاید وقتی هستی حس میکنم‌یکی هست که در پناهشم، یکی هست که درکم میکند، و میدانم اینک که بی حوصله ام, ترکم نمیکند

بعضی وقتها ، مثل این لحظه ، که نمیدانم یکدفعه دلتنگی از کجا آمد، این غم سنگین چگونه بر دلم نشست و بی دلیل چرا اشکهایم جاری شد، آغوش تو‌ را کم دارم ، تا‌که باشی ، فقط باشی ، تا من هم فقط در آغوشت باشم ،آن هم در یک سکوت مطلق!

فقط بشنوم صدای نفسهایت و‌گاهی هم زمزمه های پر از عشقت...

کمی دیگر هم در کنارم باش ، تا به نقطه آرامش برسم....

تو‌خبر‌نداری

دلی پر از حرفهای نگفته، تو از هیچکدام خبر نداری

از آن دلتنگی و دلهره ، 

از سکوتش در شبها ، از فریادش در درون

از شکستن  و آه کشیدنش ....

مثل برگ های پاییزی آرام‌ بر زمین می افتم و تا بر رویم پا نگذارند بیصدا میمانم، تا که بپوسم ، یا در دام باد بیفتم...

مثل پنجره ای که باز است و  هنوز بی هوا .....

مثل غروبی که لبخندش زیباست ،اما دل را میسوزاند....

این لحظه های بیهوده که می آید و میرود، تقصیر من نیست، باورکن.

چشمم را بر روی‌ آنچه‌ که تو چشم دیدنش را نداری بسته ام، اما تو خبر داری؟

حساب عشق

خیال تو ، مرا بیخیال دنیا کرد

تو از آن چیزی که فکر میکنم ، به من نزدیکتری 

تو همان قلبمی ، که میتپی ،

 و پر از درد میکنی وجودم  را و خودت هم درمانم میکنی

تو چشمان منی ، گاهی میباری و گاهی از خواب بیدارم میکنی

خیال تو ، مرا بی قرار دیدن طلوع و آمدن غروب میکند

دلم نه یک لحظه ، نه چند روز ، دلم یک عمر تو را میخواهد

حساب چشمانت از عشقمان جداست 

، چونکه چشمانت مرا دیوانه کرده است ، نه عاشق!

حساب عشقمان از این دنیا جداست

 ، چون من عاشق تویی هستم که همان دنیای منی

پس من و تو بی حساب میشویم ، وقتی جزیی از وجود همیم


دلتنگی یعنی همین

هوا ابری باشه ، بارون باشه و تو نباشی در کنارم
دلتنگی یعنی همین،  یعنی دلم لحظه به لحظه بی قرار اومدنت باشه
دلتنگی یعنی جای تو هیچکس رو نمیشه بغل کرد ...
غروب باشه و جای تو در کنارم خالی
دلتنگی یعنی همین ، یعنی چشمام به در باشه و فقط جای تو در کنارم احساس بشه
دلتنگی یعنی اونقدر دلم گرفته باشه که بیام و از تو بنویسم ،
تا شایدآروم بشم اما از تو نوشتن دلتنگی هامو بیشتر میکنه
دلتنگی یعنی، تو این شعرو بخونی و بفهمی چشم انتظارتم
دلتنگی یعنی وقتی نیستی اون موقع میفهمم چقدر دوستت دارم...