آشنای قدیمی
نویسنده و گوینده: #مهدی_لقمانی
از ادامه روزهای باهم بودن یک غم ماند و دل تنها و حسرتی که تمامی ندارد،یک من و یک تویی که هر لحظه باهم و بدون همیم
یک من و یک دنیا و تویی که نیستی ، تویی که فقط یادت مانده و تمام آن دقایق پر از دلتنگی و انتظار....
میگویند این نیز میگذرد ، اما نمیگذرد برایم لحظه های بی تو بودن ، نمیگذرد روزهایی که من همچنان چشم انتظارت نشسته ام.
همه چیز تمام شدنیست ، جز تویی که در دلم ریشه کرده ای ، تویی که تمام دلم را با شاخه های عشقت درگیر کرده ای
ای آشنای قدیمی ، امروز شاید برایت غریبه باشم ، اما من گاهی عاشق غریبه ای میشوم که روزی بخاطرش با همه غریبه شدم...
بخاطرش در برابر همه چیز سکوت کردم و اسیری فریادی بی صدا شدم
و این ساعات با تو بودن ، دقایق تکرار شدنیست که ثانیه های عاشقانه را رقم میزنند
و ساعتها میگذرند ، تا دقیقه ها بیایند و
من تو را ثانیه به ثانیه بیشتر از هر لحظه دوست داشته باشم
این عمر من و عشق تو و حس همیشه با تو بودن است که نفس کشیدن را برایم شیرین میکند
و دلخوشی ام به این است که اگر هم روزی از دنیا بروم با قلبی میروم که تو درون آن هستی
رفته ام به خواب خوشی که تمام لحظات آن خواب شیرین تو را میبینم
تو آمدی و مرا از خواب بیدار کرده ای و تا چشمهایم را باز کردم
تو را دیدم که چه عاشقانه به من خیره شده ای
غرق شده ام در امواج حسی که احساس تو هم درون آن غرق شده
و ما همیشه اسیر امواج احساسات خواهیم بود
وقتی به من گویی دوستم داری ، عشق تو را درک میکنم و با تمام وجود میپذیرم
حس خودت را به من و آنگاه به این باور میرسم
عاشق کسی هستم که مرا آنگونه دوست دارد که میخواهم
و من آنگونه که میخواهی به تو عشق میورزم
جمع من و تو و زندگی عشق است
و من تقسیم میکنم همه را با هم تا دوباره جمع آنها حاصلی شود
که من و تو و زندگی و عشق با هم یکی شویم
تا برای همیشه من و تو در این صحنه عاشقانه زندگی رابطه ای جدانشدنی شویم
نیمی از قلب تو و نیمی از قلب من با هم جمع میشود و
از هر چه غم و غصه در این دنیاست کم میشود و تقسیم بر احساسات عاشقانه
در دلهایمان میشود تا حاصلش تمام قلب ما در وجود هم شود
و این ساعات با تو بودن ، روزهایی را رقم میزند که فصلهای عاشقانه خواهند گذشت
و ما شیرین ترین سال را در کنار هم خواهیم گذراند
من درگیر تویی شده ام که در قلبمی و تو غرق در منی شده ای که خیلی دوستت دارم
از تو نفس میگیرم
وقتی دلم گرفته و حس زندگی را ندارم
وقتی شب می آید و امیدی به فردا ندارم
یاد تو دلم را آرام میکند و به من حس زندگی را میدهد
حتی به جایی میرسد که شب دنیایی از روشنی ها را به آسمان تاریک قلبم میدهد
وقتی احساس گذر عمر میکنم ، موهای سپید خود را در آینه نگاه میکنم
با خودم میگویم که عشق نیمی از عمرم را گرفت
اما دنیا خودش میداند که تو یک زندگی دوباره را به من دادی
آن نیمی از عمر که گذشت مهم نیست
مهم نیمه ی دیگر عمرم است که با تو هستم
و این به اندازه یک عمر زندگی ،برایم با ارزش است
وقتی دلم بهانه میگیرد ، کوچکترین غمی را به دل میگیرد
با یک حادثه ناچیز اشک میریزد
امید به بودن تو است که همه غمها ،ساده از دلم میگذرند
وقتی تو هستی و یادت همیشه همراه با دلم
وقتی تو میمانی و بودنت بهانه ای برای زنده بودنم
آنگاه عشق تو هیچگاه تکراری نمیشود
اگر روزها شبیه هم هست
عشق تو هر لحظه حس تازه ای را برای من دارد
وقتی دلم از خستگی های این زندگی بی حوصله میشود
هم احساس با پرنده ی درون قفس میشود
یک لحظه با تو پرواز میکند و پرنفس میشود
همه خستگی ها از دلم رها میشود
و این معجزه ی عشق نیست ، این قلب من است که با وجود تو آمیخته شده
روح توبا جسم من یکی شده و من از تو نفس میگیرم
با تو تپشهای قلبم تکرار میشود و خون عشق در رگهایم جاری
هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، محال است تو را یک لحظه کنم فراموش
عشقمی ، دوستت دارم
وقتی در کنارمی احساس غربت نمیکنم
آرامم و از این زمانه سرد شکایت نمیکنم
وقتی در کنارمی از خستگی های زندگی رها میشوم
میروم در حس تو ، و یک عاشق واقعی میشوم
وقتی در کنارمی این گرمای وجودت است که به من شوق نفس کشیدن میدهد
این عطر حضورت است که به من عشق زندگی را میدهد
بی خیال از هر چه غم است در این دنیا
تو را عشق است که خدا به من داده این فرشته زیبا را
نه دلتنگی ، نه نا امیدی ، وقتی تو هستی چه لحظه ای بهتر از این
چه لحظه ای زیباتر از این که تو مرا در میان خودت میگیری
چه حسی قشنگتر از این که مرا نوازش میکنی و به وجودم افتخار میکنی...
هیچ لحظه ای را در زندگی ام با این حس عوض نمیکنم ، من تو را به هیچ قیمتی رها نمیکنم
دوستت دارم ای زیباترین حس زندگی ام
دوستت دارم ای تو که مرا به اندازه وسعت قلبم دوست داری
قلبی که به وسعت نگاه تو است ، نگاهی که به اندازه یک دنیا برایم با ارزش است
که این نگاه تو است که مرا تا آن سوی دنیا میکشاند
مرا به پرواز در می آورد تا از آن بلندی ها عشقم را ببینم که می تابد بر سرزمین قلبم
دوستت دارم عزیزم ، دوستت دارم بهترینم
و میگویم دوستت دارم چون که کلامی با ارزش تر از این برای من نیست
تا به قلب مهربانت ابراز کنم
و حسی بالاترو شیرین تر از این نیست که با گفتنش قلبت را آرام کنم
و هیچکس در این دنیا نیست برایم با ارزش تر از تو
و هیچکس در این دنیا نیست جز تو که به اندازه وسعت قلبم او را بخواهم
و این حس و این لحظه برایم مقدس است
چونکه تو اینک در کنارمی و قلبم از همینجا احساسش را برای تو مینویسد
برای تو که قبل از اینکه این شعر را بنویسم تو خودت حرف دلم را خوانده بودی...
«««« written by Mehdi Loghmani »»»
بیش از ۱۰۰ دکلمه عاشقانه با صدای مهدی لقمانی کلیک کنید
حکایت عشقمان
تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم