عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

راه زندگی

راه زندگی


  مهدی لقمانی


همچنان میرویم

آخر خط زندگی اینجا نیست

همه آدمهای اینجا مثل غریبه نیستند

به دنبال یک حادثه شیرین،  یک برخورد دلنشین

به دنبال اشکی از سر شوق، اخمی از سر ذوق

آتش همیشه نمی سوزاند، گاهی سردی تنت را گرم میکند

دریا همیشه غرق نمیکند، تو را  به سوی آرامش میبرد

میشود به آنهایی که چشم دیدنشان را نداریم  لبخند زد

میشود بعضی حرفا که دل میشکند را، نشنید

بعضی نگاه ها که حالمان را میگیرد را، ندید....

میشود واژه های زیبا را کنار هم گذاشت، 

تا تبدیل به زیباترین جمله شود و آن را همیشه در دل زمزمه کنیم

راز سکوت شب

راز سکوت شب


راز سکوت این شب را تنها تو میدانی

دقایق پر از دلتنگی

 خواب به چشمانم نمی آید، هر لحظه بی تابی

نمی توان عادت نوازشهایت را ترک کرد

مگر میشود بدون بوسه هایت راه تاریک شب را طی کرد

چگونه بگذرانم، با صدای جغد تنها شبم را 

چگونه به خواب روم، وقتی نیستی تا در آغوش بگیری این وجود خسته ام را....

برای تو لالایی میخوانم، در محفل نبودنت

نمیتوانم یک لحظه هم سر کنم با نبودنت....

راز دلتنگی های این شب را تنها، پنجره میداند......


مست عشقت

بی هوا دستت را میگیرم،

  بی اختیار تو را در آغوش میگیرم

بی صدا،  صدایت میکنم  ،  

بی دلیل نگاه به چشمانت میکنم

و عشق تکرار با تو بودن است،

 به تو به اوج آرامش رسیدن است

بی آنکه بدانی،  با تمام. وجود حست میکنم، 

 بی آنکه بفهمی  از شوق داشتنت 

چشمهایم را از اشک تر میکنم،  تو را باور میکنم

برای داشتنت هر کاری میکنم....

بی پناه نیستم، وقتی در زیر سایه عشق توام

بی گناهم،  خدا میداند که من فقط

 مست عشق توام... 


تو جان من باش

تو جان باش، همراه من باش ، دلم هیچگاه نمیگیرد

تو آغاز م باش ، اگر غرق دیروزم، فردای من باش ، دلم هرگز نمیمیرد

گاهی که از تمام دنیا دلم‌میگیرد ، تو بیا و آهنگ آرام من باش...

تو را دارم ، همیشه میخواهمت ، ای ناتمام من ، تو بیا و تمام وجودم باش..

بگیر دستم را ، زیر و‌ رو کن همه وجودم را ، یکبار دیگر ناجی دلم باش....

در زیر سقف آسمان دلتنگی ها ، خنجر بی محبتهاست که بر دلم مینشیند، حرفهاست که دلم را میرنجاند، تو بیا و در پناهم باش....

ای همنفس ، همچنان جزئی از نفسهایم باش ، اگر روزی از عشقت مردم تو همیشه، وارث عاشقانه هایم باش....

تپشهای عشق

    تپشهای عشق 

 

عشق من باش ، تپشهای قلب من باش ، مثل نفس در سینه ی من باش!

از تنهایی رها شدم و به تو دلبستم ، تو را یار و همدم خود دانستم!

نمیخواستم برای یک عمر با تو باشم ، میترسیدم عمر من کوتاه باشد و  

در کنار تو بودن زودگذر ...

آمدم که وجود تو باشم ، اگر روزی عمرم تمام شود در قلب تو باشم ،  

حتی اگر از این دنیا رفتم در خاطر تو باشم!

آمدم که بگویم هر گاه بخواهی فدایت میشوم ، اگر بارها برایم غریبه شوی  

باز هم عاشقت میشوم!

آمدم که برایت بنویسم ، تا در این دو روز دنیا اگر از یاد تو رفتم ، احساسات من نسبت  

به تو همیشه مثل یادگاری بر روی صفحات دفترم باقی بماند!

اینبار نیامده ام که شکسته شوم ، از غم عشق آشفته شوم و از درد عشق بمیرم،  

 اینبار آمده ام که تنها از عشق تو بمیرم!

اگر دیگر روزی در این دنیا نبودم ، نگو که بی وفا بودم ، اگر تو را تنها گذاشتم نگو  

که عاشق نبودم ،لحظه ای به سر خاکم بیا و مرا یاد کن ، این روح دلتنگ را  

که در آن دنیا نیز بهانه تو را میگیرد آرام کن !

عشق من هستی ، تا ابد ، حتی در آن دنیا نیز همه وجودم هستی ،  

تو مال منی تا قیامت در قلب من هستی!