ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلیل حال خوبم
نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی
پشت و پناهم باش ، زود میشکنم ، پس هوای دلم را داشته باش
گاهی که دلگیرم از همه جا ، بیا و دستم را بگیر ، گوشه ای از تنهایی هایم باش ....
همین که در آغوشم میفشارمت ، جا می مانم در میان آرامش وجودت ، پس همیشه درگیرم باش ....
کسی جای تو را نمیتواند پر کند ، تو تمام قلبم را گرفته ای ...
همیشه از حال دلم برایت میگویم ، تا نکند روزی بی خبر از آن باشی ، نکند تو هم دلت بگیرد و ببینم در گوشه ای تنها نشسته باشی
لبریز از محبتهای تو میشوم ، من با تو در عاشقی هیچگاه بازنده نمیشوم ...
یک لبخند تو ، تمام غمها را از دلم رها میکند، مگر کسی جز تو میتواند، تا این حد حالم را خوب کند؟
یه جور خاص دیوونتم
دیگه همه وجودم بوی عطر تنت رو گرفته
هر جا باشم، عطر وجودت روی تنم میمونه
همه دنیام شدی رفت، کجای کاری عزیزم
تو همه چی رو به من بسپار ، منم فقط قلبمو میسپارم بهت
تو همیشه باش، نمیذارم سخت بگذره بهت
وقتی میگم تنهام، یعنی توی تنهاییم ،مال توام
وقتی میگم دلم گرفته ، یعنی فقط به تو نیاز دارم
میفهمی عشق یعنی چی؟ یعنی وقتی صدام میکنی ، از حال میرم... چه برسه منو بغل کنی، آخه مگه قصد جونمو کردی؟
من تسلیمم ، وقتی با نگاه جادوییت ، همه چیزمو از آن خودت میکنی....ـ
تو برام عاشقی کن ، من برات دیوونگی میکنم، تو نوازشم کن ، من برات عشق رو مثل یک لحظه ناب میکنم...
یه جورای خاص دوستت دارم ، یه جورایی که باید از عشق یه قصه نوشته بشه.....
یه جورایی همه بهم میگن تو دیوونه ای، یه جور خاص دیوونتم
عشق یعنی....
نویسنده: مهدی لقمانی
عشق یعنی وقتی میای کنارم، عطر تنت مستم میکنه، اینکه بودنت در کنارم هیچوقت خستم نمیکنه
عشق یعنی همیشه وجودتو حس میکنم، بودنت رو لمس میکنم،
و هیچوقت ترکت نمیکنم
عشق یعنی، وقتی نفس میکشم فقط به شوق داشتن تو هست، فقط برای اینکه دوباره میبینمت، در آغوشت میگیرم و یه نفس دوباره میکشم
عشق یعنی من لبریزم از محبتات، غرقم در احساست، بی تابم در دیدنت
عشق یعنی بودنت، وجودت در این دنیایی که میان اینهمه آدم من فقط عاشق توام
میان اینهمه آدم، فقط دلتنگ تو میشم، فقط قلبم برای تو میزنه، و فقط تو رو میخام....
بعضی وقتها دلم میخواد فقط نگاهت کنم،
در سکوت عاشقی با فریاد درونم صدایت کنم
بعضی وقتها دلم میخواهد دستانت را بفشارم ،
تو را به درون قلبم بکشانم...
ببین اینجا قلب من است
جایی که بارها شکسته شد و باز هم تپید
دست از بازی عشق نکشید
جایی که بارها زخمی شد ولی باز هم طعم
خنجر بی وفایی را چشید
جایی که باز هم عاشق شد و به عشقت همه چیز را به جان خرید
بعضی وقتها دلم میخواهد فقط به قلبم فکر کنم
که تو چه کسی بودی که قلبم اینگونه عاشقت شد...