ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بماند به یادگار
نویسنده : مهدی لقمانی
رفیق نیمه راه نیستم ، من در پی توام و بدون تو هیچ نیستم
صدایم را بشنو آنگاه که نام را میخوانم ،می لرزد!!
تنها آن درخت پیر که در طوفان پاییز اسیر است درد مرا میفهمد
گاهی میخواهم فریاد بزنم و بغضی در گلویم است که مثل تارهای عنکبوت تمام وجودم را فرا گرفته ...
دلم فریاد میخواهد ، دلم جایی را میخواهد که تنها باشم و در تنهایی ام فقط یاد تو محصور کند تمام ثانیه هایمرا
منی که اینگونه عمرم همچنان بی هدف میگذرد
تویی که نمیدانم ، چه میخواهی ، چه میدانی ، چه میفهمی از قصه بی تکرار با هم بودنمان
از این آمدنها ورفتن ها زیاد خوانده ام
و حفظ شده ام تک تک کلماتی که دل را میشکند ، حفظ شده ام تمام آن روزهایی که چشم انتظار می نشستم ، حتی ساعت هایش را
تو ، یک اتفاقی ، گاه شیرین و گاه تلخ ، و امروز من غرق در رویاهای توام و از وجودت بی خبرم ...
بماند به یادگار این حال پریشانم ، بماند تا بدانی و بدانم در دلم چه میگذرد و چه گذشت ....
بدانم ، فقط من بدانم و دلم، که چقدر.... دوستت دارم
شاید حتی دیگر نبینمت ،اما من عاشقم و به همین خیال همچنان ورق میزنم صفحات زندگی را ، شاید روزی دوباره به صفحه ای برسم که تو درونش هستی و من میخوانمت
میخوانمت ای تمام وجودم ، من بدون تو خالی ام و داستانی بی مفهومم
به همین خیالم و تو هم در همان حالی که هستی خوش باش
تو خوش باش ، من دلم آرام است ، تو باش ، دلم همچنان پیشت گرفتار است ، شاید روزی ورق برگردد ، در این صفحه از داستان چیزی جز انتظار و تنهایی هایمرا نمیبینم ......