عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

ترک عادت

وقتی مرا میدید ، فقط نگاهم میکرد، چیزی نمیگفت و حتی صدایم نمیکرد

تو آمده بودی برای جبران تمام گذشته هایم

تو آمده بودی برای همان تفاوتی که با دیگران داشتی

تنها فرقت با بقیه نگاهت بود، من از دلت خبر نداشتم

میگویند از چشمان یک نفر میشود عشق راخواند، 

من فقط از آشوب درونم با خبر بودم

از چشمهایی که دیگر حتی یک قطره اشک هم نداشت

من تنها حسی که داشتم ، حس عطر گل خشکیده ای بود 

که هنوز در گلدان کنار پنجره بود

من که حسی ندارم دیگر ،

تو فقط نگاهم کن ،دلم در حال ترک عادت است


به احترام دلم شکستم

به احترام دلم ، فراموشت کردم، گرچه سخت گذشت در تاریکی ها، 

در شلوغی بهانه های دلم ، آخرش به سکوتی رسیدم که به جا بود

کسی نیامد بگوید ، درد تو چیست

فقط در درون فریاد کشیدم و سوختم و خاموش شدم

شاید توانستم با ندیدنت ، نبوسیدنت، کنار بیایم

اما مگر میشود عطر وجودت را فراموش کرد

عطری که به من آرامش میداد،عشق میداد ، 

و مرا به این باور میرساند،که خیلی دورم از تنهایی

هنوز هم هستی ، اما مثل خاطراتی پر از غبار

مثل قابی که دیگر پوسیده است بر روی دیوار

به احترام دلم ، فقط شکستم

حساب عشق

خیال تو ، مرا بیخیال دنیا کرد

تو از آن چیزی که فکر میکنم ، به من نزدیکتری 

تو همان قلبمی ، که میتپی ،

 و پر از درد میکنی وجودم  را و خودت هم درمانم میکنی

تو چشمان منی ، گاهی میباری و گاهی از خواب بیدارم میکنی

خیال تو ، مرا بی قرار دیدن طلوع و آمدن غروب میکند

دلم نه یک لحظه ، نه چند روز ، دلم یک عمر تو را میخواهد

حساب چشمانت از عشقمان جداست 

، چونکه چشمانت مرا دیوانه کرده است ، نه عاشق!

حساب عشقمان از این دنیا جداست

 ، چون من عاشق تویی هستم که همان دنیای منی

پس من و تو بی حساب میشویم ، وقتی جزیی از وجود همیم


او دیگر مال من نبود


او دیگر مال من نبود ...
http://daftareshghe.com/love/kadre11.gif
هر چه می آیم به عشق او نمیرسم 

از این دور دستها چیزی شبیه عشق ، به رنگ وفا

به خیال اینکه عشقی باشد همچنان در حال آمدنم

و این دل خوش باورم نمیداند که او دارد میرود

من به سوی او می آیم و  او از من دورتر میشود

آنقدرها عاشقم که حس میکنم انگار او به من نزدیکتر میشود

کاری که با دلم کرد ، احساسی که از دلم ربود ،در توان هیچ بی وفایی نبود

و او دست من، با  هر چه بی وفاست را از پشت بسته بود

نه به من میگفت دوستت دارد و نه حرف رفتن زده بود

شاید اگر از آغاز چشمانم را باز کرده بودم 

در چشمانش رنگ بی محبتی ها را میدیدم

اما افسوس که در آن لحظه چشمانم را بسته بودم و  محو آرزوهای شیرین ،با او بودم

و این دل گرفته و خوش خیالم به کجاها میرود؟

به امید چه کسی این همه دلتنگی ها را با خود میبرد؟

هر چه رفتیم و رفتیم ، از این رفتنها به چیزی جز حسرت نرسیدیم

که آخر رسیدیم به راهی که حتی بن بست هم نبود ، و آنجا او دیگر مال من نبود

نه به فکر این بودم که گذشته های تلخ دوباره تکرار شوند

نه فکر میکردم که شاید روزی دوباره تنها شوم

دلم گرفته و  هیچ حسی به زندگی ندارم ، شاید این شعر خودم را هم دیگر نخوانم

دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم ( کلیک کنید )

منبع :» سایت رسمی مهدی لقمانی


«««« written by Mehdi Loghmani »»»


خواهش میکنم بدون ذکر منبع و نام نویسنده کپی نکنید !


http://daftareshghe.com/wp-content/uploads/digarmaemannabod.jpg

بیش از ۱۰۰ دکلمه عاشقانه با صدای مهدی لقمانی کلیک کنید