عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

نقطه عشق

در صدایت آرامش ، پس برایم لالایی بخوان

در چشمانت عشق ،  پس نگاهم کن 

در آغوشت حس خوب زندگی، بگذار همیشه درگیر آغوشت باشم

آنگونه که دلم‌میخواهد ، میخواهمت و آنگونه که دوست داری، دوستت دارم

عطر تنت دیوانه کرده‌مرا ، بیا در‌همین سکوت عاشقانه بمانیم ، میخواهم فقط بشنوم صدای نفسهایت را....

همیشه قرارمان یا آغوش تو است ، یا آغوش من، بی قرارم نکن که طاقت نمی آورد لحظه ای دل من....

ای گل‌زیبایم ، وقتی میبینمت بیشتر میخواهمت ، آن عطرت ، گلبرگهای تنت ، همیشه در کنار‌پنجره ای و‌ حتی خورشید هم در حسرت داشتنت....

همیشه حرفم یکیست ، در یک جمله که آخرش فقط نقطه ایست!

‌نقطه ای که شبیه قلب من است ، نیازی به توضیح نیست وقتی که آخرخط عشق ، عمرمن است⁦♥️⁩


دل من تو را میخواهد


نوروز سال 1393 را به همه شما دوستان و

همراهان همیشگی وبلاگ دفتر عشق

تبریک عرض مینمایم

امیدوارم سال خوب و خوش، توام با سلامتی و موفقیت را پیش رو داشته باشید

::مهدی لقمانی ::


دل من تو را میخواهد



دل من پنجره ای میخواهد که رو به چشمان تو باز شود تا ببینم دنیای زیبایم را

چشمانی که انگار مثل یک دریاست ، دریایی که غرق درون آنم ...

دل من آسمانی میخواهد که تک ستاره اش تو باشی

تا من به امید تو پرواز کنم به سوی آسمان تا در خیالم همنشین شبهایت باشم....

دل من کوچه باغی میخواهد که عطر حضورت در آنجا پیچیده باشد

تا من به عشق تو ساعتها در آنجا قدم بزنم با یادت زیر و رو کنم تمام احساسی که آنجا نهفته...

دل من نیمکتی میخواهد که جای خالی تو در آن با خیالت پر شود

و من به انتظارت بنشینم ، تا لحظه ای که در کنارم بنشینی و برایم از آن حرفهای عاشقانه بگویی...

دل من ساحلی میخواهد که دریایش تو باشی ، و من امواج عشقت را در آغوش بگیرم...

دل من بارانی میخواهد ،  تا ببارد و من تو را در میان قطره هایش پیدا کنم ، با هم بارانی شویم

در آن هوای عاشقانه ماندنی شویم

با هم خیس خیس شویم ، تا پایان باران در کنار هم یک مجسمه عاشقانه شویم

دل من تو را میخواهد ، تویی که همه کس منی

تویی که مرا عاشق دلت کردی و دلت را مال من

دل من تو را میخواهد ، و تو را میخواند ، تویی که زیباترین ترانه ی عاشقانه های منی

دل من محبتهایت را میخواهد ، وجود گرم و پر احساست را میخواهد ، تا با احساست جان بگیرم

تا از بودنت نفس بگیرم تا از نفسهایت بروم

به کنار همان پنجره که رو به چشمانت باز میشد

تا اینبار پرواز کنم به سوی چشمانت! وای که درون چشمانت چه غوغاییست

دل من دنیایی را میخواهد که فقط من و تو درون آن باشیم

عشق یعنی...



میلاد محبوب ترین وبلاگ عاشقانه


دفتر عشق 9 ساله شد


هفتصد و یکمین پست در جشن 9 سالگی دفتر عشق


بیوگرافی نویسنده:»

 مهدی لقمانی 

متولد 16 مهر 1363 - شیراز 

تحصیلات : لیسانس عمران  

 مدت وبلاگ نویسی : 12 سال


و اینک وبلاگ غوغای عشق در دفتر عشق یکی از محبوبترین 

و پرطرفدارترین وبلاگهای سالهای اخیر است ،

وبلاگی که فقط یک وبلاگ نیست ، جایی است 

برای درد دل ، برای آرامش ، برای یاد آوردن خاطره های تلخ و شیرین 

و اینک میلاد  دفتر عشق را جشن میگیریم :::


با تشکر فراوان  از مدیران محترم سایت بلاگ اسکای   

 

طی دو سال شرکت در انتخاب برترین وبلاگ :»

وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده مهر ماه 1387 در سایت نایت اسکین 


وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده شهریور ماه 1389 در سایت تاپ بلاگین

عشق یعنی ...



عشق یعنی : تویی که زیر و رو کردی دنیای مرا

به اوج رساندی آن قلب تنهای مرا

عشق یعنی : تویی که مرا عاشق خودت کردی

تویی که مرا محو چشمهای ناز خودت کردی

عشق یعنی وفاداریت ، محبتهایت ، آن قلب پاک و مهربانت

عشق یعنی تو ، تویی که به من یاد دادی رسم عاشق بودن را

عشق یعنی چشمانت ، چشمانی که مرا دیوانه میکنند

وقتی خیره میشوم درونش،انگار دنیایی را میبینم که عاشقانه میپرستمش

عشق یعنی : اشکهایم ، اشکهایی که از دلتنگی تو میریزند از گونه هایم

عشق یعنی : انتظارم ، انتظاری که سالهاست برای رسیدن به تو میکشم

عشق یعنی : منی که قلبم را جز تو به کسی ندادم

و از آن زمان که آمدی نگاهم به هیچ نگاهی دوخته نشد

آتش قلبم برای هیچکس جز تو شعله ور نشد

عشق یعنی : زیر باران آنقدر دلم هوایت کرده بود که اشک میریختم

در میان همه میرفتم ، همه نگاه میکردند مرا ،

میگفتند این دیوانه چرا به بیراهه میرود؟

عشق یعنی : لحظه به لحظه به یادت بودن و همه زندگی را فدایت کردن

عشق یعنی : به  عشقت تک تک ستاره ها را شمردن ،

شبها را تا صبح، نام تو را زیر لب زمزمه کردن

عشق یعنی : تویی که مثل و مانندی برایم نداری ،

تویی که همه جا و همیشه از فکرم بیرون نمیروی

عشق یعنی ، منی که عاشق توام و تا ابد مال تو ...

عشق یعنی ، هیچگاه حرفهای روز اولم را زیر پا نگذاشتم ،

عهدم را نشکستم و به انتظار هیچکس جز تو ننشستم!

عشق یعنی : تویی که وقتی گفتی مال منی ،

در میان همه فریاد زدی مال منی، مرا هیچگاه پنهان نکردی از دیگران ....

عشق یعنی در میان غمهایت برای من شاد بودی و

در میان شادی هایت همیشه با من بودی...

عشق یعنی آرامش به قلب من دادی ،

به من همیشه نفس دادی حتی در هوای گرفته نفسهایت...

عشق یعنی ، هوای با تو بودن ، فصل ها را به انتظارت با عشق پشت سرگذاشتن

عشق یعنی تو ، تویی که قلبم تنها برای تو میتپد...

عشق یعنی ، برای تو نوشتن ، احساسم را برای تو ابراز کردن

عشق یعنی یک دنیا ، دوستت دارم به خدا!



تکرار عشق


تکرار عشق...


نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده

نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم...

یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها ...

همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد ....

غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم

دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها

ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند

صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد....

نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست

با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟

مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟

کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی

شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی ...

شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی..

من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده

گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم

گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم

تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار...

نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست

شاید این بغض لعنتی شکست  و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم

نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم

من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم

دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم...

نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده

پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره...

تکرار شوی ، تکرار....



بوی عطر عشقت


بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم

قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم

مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم

وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است

لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام

چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای

هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم

هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم ...

و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم

تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم...

خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش

از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود

همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود

ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند

و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من

برای تویی که همیشه میمانی در دلم

نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،

تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم

ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی

و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم  همه با هم یکی میشویم