عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

جایگاهت ابدیست

وقتی دلم‌میگرفت ، مرا در آغوش‌میگرفتی و آرامم‌میکردی

لبخند میزدی و‌اشک‌را از چشمانم پاک‌ میکردی...

هر‌وقت نبودی ، انتظار و دلتنگی ات همچنان با من بود

گفتی قرارمان ، در زیر باران ، آمدم‌و‌دیدم هوا آفتابیست ، جایت در آنجا خالیست ، برگشتم و‌دیدم در گوشه ای از آسمان ابریست، که باران‌دارد ، تو می آیی و‌میدانستم درد دلم، همیشه درمان‌دارد

هر‌جا نگاه میکنم هستی ، در خواب هم‌به دنبالم هستی ، در لحظه بیداری‌، در کنارم‌هستی ، بودنت آهنگیست پر از آرامش ، که هم میشنوم ، هم‌میبینم ‌ و هم با تمام‌وجودم لمست میکنم...

گفتی چشم‌بر‌روی‌هم بگذاری من در کنارتم ، چشم‌بر روی هم گذاشتم و دیدم که نیستی ، به دنبالت گشتم و در اعماق قلبم پیدایت کردم.... همانجا بمان ، جایگاهت ابدیست

هر بار دوستت دارم

هر بار بیشتر از این بار که در کنارمی دوستت دارم
اینبار بیشتر از آن بار که تو را دیدم عاشقت هستم
و هر لحظه تکرار آن احساس نیست ،
رفتن به اوج و غرق شدن در عالم عشق است
آنچه مرا مست میکند ، رنگ چشمان تو است ،
این جام شراب در میان ما بهانه است....
تا بروم در حال مستی ، تا بگویم تویی تمام هستی...
دوباره در این حال با بوسه ای از لبانت جان میگیرم،
من در کنار تو زندگی را سخت نمیگیرم ....
وقتی تو هستی ، شبها با یاد تو در آرامش ،
 فردا که می آید که دوباره تو و آغوش تو و نوازش
اینبار بیشتر از آغاز این شعر دوستت دارم...

عشقمی، دوستت دارم


عشقمی ، دوستت دارم

http://daftareshghe.com/love/kadre11.gif

وقتی در کنارمی احساس غربت نمیکنم

آرامم و از این زمانه سرد شکایت نمیکنم

وقتی در کنارمی از خستگی های زندگی رها میشوم

میروم در حس تو ، و یک عاشق واقعی میشوم

وقتی در کنارمی این گرمای وجودت است که به من شوق نفس کشیدن میدهد

این عطر حضورت است که به من عشق زندگی را میدهد

بی خیال از هر چه غم است در این دنیا

تو را عشق است که خدا به من داده این فرشته زیبا را

نه دلتنگی ، نه نا امیدی ، وقتی تو هستی چه لحظه ای بهتر از این

چه لحظه ای زیباتر از این که تو مرا در میان خودت میگیری

چه حسی قشنگتر از این که مرا نوازش میکنی و به وجودم افتخار میکنی...

هیچ لحظه ای را در زندگی ام با این حس عوض نمیکنم ، من تو را به هیچ قیمتی رها نمیکنم

دوستت دارم ای زیباترین حس زندگی ام

دوستت دارم ای تو که مرا به اندازه وسعت قلبم دوست داری

قلبی که به وسعت نگاه تو است ، نگاهی که به اندازه یک دنیا برایم با ارزش است

که این نگاه تو است که مرا تا آن سوی دنیا میکشاند

مرا به پرواز در می آورد تا از آن بلندی ها عشقم را ببینم که می تابد بر سرزمین قلبم

دوستت دارم عزیزم ، دوستت دارم بهترینم

و میگویم دوستت دارم چون که کلامی با ارزش تر از این برای من نیست

تا به قلب مهربانت ابراز کنم

و حسی بالاترو شیرین تر از این نیست که با گفتنش قلبت را آرام کنم

و هیچکس در این دنیا نیست برایم با ارزش تر از تو

و هیچکس در این دنیا نیست جز تو  که به اندازه وسعت قلبم او را بخواهم

و این حس و این لحظه برایم مقدس است

چونکه تو اینک در کنارمی و قلبم از همینجا احساسش را برای تو مینویسد

برای تو که قبل از اینکه این شعر را بنویسم تو خودت حرف دلم را خوانده بودی...




دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :» ( کلیک کنید )

منبع :» سایت رسمی مهدی لقمانی


«««« written by Mehdi Loghmani »»»


خواهش میکنم بدون ذکر منبع و نام نویسنده کپی نکنید !

eshghamidosatatdara,


بیش از ۱۰۰ دکلمه عاشقانه با صدای مهدی لقمانی کلیک کنید

تکرار عشق


تکرار عشق...


نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده

نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم...

یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها ...

همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد ....

غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم

دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها

ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند

صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد....

نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست

با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟

مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟

کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی

شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی ...

شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی..

من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده

گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم

گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم

تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار...

نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست

شاید این بغض لعنتی شکست  و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم

نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم

من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم

دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم...

نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده

پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره...

تکرار شوی ، تکرار....



حکایت عشقمان


حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم

تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم

تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها....

تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم

و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها

لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا

من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو

ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان

و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها

هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم

همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ،

در کنار همین ساحل دریایی

تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم

تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند

نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم

همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان

با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند

قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است

و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه  خود دارند

تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم

حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم...