ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کرکس های سیر
نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی
از فردای نیامده میترسیم
تنها خواب باران را میبینم در این کویر
به ظاهر جوانیم اما از درون پیر پیر....
چه بر سر ما آورده اند آن کرکس های سیر
آرزوی دیدن ستاره را داریم ،آنگاه که اطرافمان پر از شمع رو به خاموشیست، دلم برای شادی ها تنگ شده ، که همه رو به فراموشیست
اینجا افتاده ام زخمی و پریشان ، ممکن است به من لبخند بزنی ای رهگذر با مرام؟
راستی باران کجا رفت ؟ خیلی وقت است صدایش را نشنیده ام ، خیلی وقت است خنده بر لب را در این شهر پر از غبار ندیده ام ....
یعنی آسمان هم فروخته شد ، یا هنوز جای شکرش باقیست؟ دریا را میدانم ، در نگاهش اشکیست که انگار دیگر مال این سرزمین نیست!
رحم کنید ای کرکسهای سیر ، هنوز نفس در سینه داریم ، هنوز نگاهمان به آسمان است ، گرچه بر روی خاکی افتاده ایم که حس میکنم دیگر مال ما نیست.....