ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
راز سکوت شب
راز سکوت این شب را تنها تو میدانی
دقایق پر از دلتنگی
خواب به چشمانم نمی آید، هر لحظه بی تابی
نمی توان عادت نوازشهایت را ترک کرد
مگر میشود بدون بوسه هایت راه تاریک شب را طی کرد
چگونه بگذرانم، با صدای جغد تنها شبم را
چگونه به خواب روم، وقتی نیستی تا در آغوش بگیری این وجود خسته ام را....
برای تو لالایی میخوانم، در محفل نبودنت
نمیتوانم یک لحظه هم سر کنم با نبودنت....
راز دلتنگی های این شب را تنها، پنجره میداند......
لا به لای لحظه های دلگیرم ، وقتی می آیی روشن میکنی تاریکی هایم را...
بعضی وقتها ، مثل همین لحظه ، به تو بیش از همیشه نیاز دارم
شاید وقتی هستی حس میکنمیکی هست که در پناهشم، یکی هست که درکم میکند، و میدانم اینک که بی حوصله ام, ترکم نمیکند
بعضی وقتها ، مثل این لحظه ، که نمیدانم یکدفعه دلتنگی از کجا آمد، این غم سنگین چگونه بر دلم نشست و بی دلیل چرا اشکهایم جاری شد، آغوش تو را کم دارم ، تاکه باشی ، فقط باشی ، تا من هم فقط در آغوشت باشم ،آن هم در یک سکوت مطلق!
فقط بشنوم صدای نفسهایت وگاهی هم زمزمه های پر از عشقت...
کمی دیگر هم در کنارم باش ، تا به نقطه آرامش برسم....
در میان گرفته ام تو را ، میخواهمت تا ابد ، این لحظه همیشه در خاطرت بماند…