ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
راز سکوت شب
راز سکوت این شب را تنها تو میدانی
دقایق پر از دلتنگی
خواب به چشمانم نمی آید، هر لحظه بی تابی
نمی توان عادت نوازشهایت را ترک کرد
مگر میشود بدون بوسه هایت راه تاریک شب را طی کرد
چگونه بگذرانم، با صدای جغد تنها شبم را
چگونه به خواب روم، وقتی نیستی تا در آغوش بگیری این وجود خسته ام را....
برای تو لالایی میخوانم، در محفل نبودنت
نمیتوانم یک لحظه هم سر کنم با نبودنت....
راز دلتنگی های این شب را تنها، پنجره میداند......
گفت: بیا بدون هم نتونیم زندگی کنیم خب؟
سکوت کردم ، فقط خندیدم
او فکر کرد من بی تفاوت ازش گذشتم
نمیدونست که ساعتها به فکر نشستم
حالا میخام بگم من که نمیتونم بی نفس زندگی کنم
تو آن حال خوب منی ...
تو هیچ میدونی که من حتی بدون عطر موهات هم زندگی برام بی معنیه....
من که بی همسفر ،راه زندگیمو گم میکنم ، تو هماننوری که همیشه به سمتش میام...
بدون تو بودن ، حتی در خواب من هم نمیاد
عزیزم تو که میدونی ، من بی تو یعنی : پایان نفسام...
و آخر سر در جواب گفتم بیا با هم ، از عشق هم ، بمیریم