عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

مست عشقت

بی هوا دستت را میگیرم،

  بی اختیار تو را در آغوش میگیرم

بی صدا،  صدایت میکنم  ،  

بی دلیل نگاه به چشمانت میکنم

و عشق تکرار با تو بودن است،

 به تو به اوج آرامش رسیدن است

بی آنکه بدانی،  با تمام. وجود حست میکنم، 

 بی آنکه بفهمی  از شوق داشتنت 

چشمهایم را از اشک تر میکنم،  تو را باور میکنم

برای داشتنت هر کاری میکنم....

بی پناه نیستم، وقتی در زیر سایه عشق توام

بی گناهم،  خدا میداند که من فقط

 مست عشق توام... 


غرق در ارامش

بیا تا برویم به سوی دریا ، رها از غمها ، چقدر زندگی زیباست

ببار ای باران مهربان ، ببار تا ارام بماند دلهایمان

بیا تا برویم در دل دشت ها ، جایی که هیچکس نباشد جز خدا

نسیمی میوزد ، پرنده ها میرقصند در دل اسمان

خدا را سپاس میگوییم ،که دارد هوای دلهایمان

غرق میشویم در دل چمنها ،  خیره میشویم به تن سبز درختها

چشمهایمان را میبندیم ، گوش میکنیم به نوای دلنشین طبیعت

زندگی اینجاست ، نه در ان شهر پرهیاهو، نه در میان مردمان سیه رو

چقدر زندگی زیباست،  دست در دستان خدا ، او همیشه با ماست

ای کاش...


ای کاش...


و با این  ای کاش گفتن ها و افسوس خوردنها ، زندگی تو را دوباره به من نمیدهد

هر چه بود گذشت و نگذشت هر چه در دلم نشست

گرچه میگویند او که رفته است فراموش میشود ، اما عشق تو در دلم هیچگاه خاموش نمیشود

ساده میتوان گذشت از هر اتفاق یا حادثه ای ، اما از تو به سادگی نمیتوان گذشت 

گرچه شکستی دلم را و بی وفایی هایت را در دلم گذاشتی و رفتی

اما آنگاه که دلم بهانه ی داشتن تو را میگیرد ، نمیتوانم به دلم بفهمانم که تو به دردش نمیخوری

نمیتوانم دلم را راضی کنم به اینکه تو دیگر در کنارم نیستی

سخت میتوان گذشت از عشقی که روز و شبم بوده، لحظه به لحظه خاطره های زندگی ام بوده

سخت میتوان گذشت از آن نگاه های لحظه دیدار ، از روز اول و آخرین دیدار....

سخت میتوان فراموش کرد خاطره های شیرین را ، در کنار هم بودن و آن بوسه های آتشین را

و حالا به جایی رسیده ام که گاهی حتی فکر کردن به کسی دیگر محال است 

اینکه دل ببندم به دلی دیگر یک خواب است ، برای من بوسه از لبی دیگر حرام است

ای کاش .....

و با این ای کاش گفتن ها و افسوس خوردنها ، تو برای من ماندنی نمیشوی 

خودم را به کدام راه بزنم که بی خیالی همه غم ها در دلم را بپوشاند ، 

اما بی خیال شدن از همه چیز ممکن است جز تو

 بی خیال تو نمیشوم و بی خیال خودم میشوم ، 

فکر میکنم کسی دیگرم و یک تنهای بی نشان میشوم 

ای کاش ....

و گاهی میرسد که زبانم بند می آید از گفتن حرفها ، و حتی یک کلام

و میگویم ای کاش روزی نمی آمد که بخواهم در وصف تو بگویم( ای کاش ....)



تپشهای عشق

    تپشهای عشق 

 

عشق من باش ، تپشهای قلب من باش ، مثل نفس در سینه ی من باش!

از تنهایی رها شدم و به تو دلبستم ، تو را یار و همدم خود دانستم!

نمیخواستم برای یک عمر با تو باشم ، میترسیدم عمر من کوتاه باشد و  

در کنار تو بودن زودگذر ...

آمدم که وجود تو باشم ، اگر روزی عمرم تمام شود در قلب تو باشم ،  

حتی اگر از این دنیا رفتم در خاطر تو باشم!

آمدم که بگویم هر گاه بخواهی فدایت میشوم ، اگر بارها برایم غریبه شوی  

باز هم عاشقت میشوم!

آمدم که برایت بنویسم ، تا در این دو روز دنیا اگر از یاد تو رفتم ، احساسات من نسبت  

به تو همیشه مثل یادگاری بر روی صفحات دفترم باقی بماند!

اینبار نیامده ام که شکسته شوم ، از غم عشق آشفته شوم و از درد عشق بمیرم،  

 اینبار آمده ام که تنها از عشق تو بمیرم!

اگر دیگر روزی در این دنیا نبودم ، نگو که بی وفا بودم ، اگر تو را تنها گذاشتم نگو  

که عاشق نبودم ،لحظه ای به سر خاکم بیا و مرا یاد کن ، این روح دلتنگ را  

که در آن دنیا نیز بهانه تو را میگیرد آرام کن !

عشق من هستی ، تا ابد ، حتی در آن دنیا نیز همه وجودم هستی ،  

تو مال منی تا قیامت در قلب من هستی!