عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

از تو نفس میگیرم


از تو نفس میگیرم


وقتی دلم گرفته و حس زندگی را ندارم 

وقتی شب می آید و امیدی به فردا ندارم

یاد تو دلم را آرام میکند و به من حس زندگی را میدهد 

حتی به جایی میرسد که شب دنیایی از روشنی ها را به آسمان تاریک قلبم میدهد

وقتی احساس گذر عمر میکنم ، موهای سپید خود را در آینه نگاه میکنم

با خودم میگویم که عشق نیمی از عمرم را گرفت

اما دنیا خودش میداند که تو یک زندگی دوباره را به من دادی 

آن نیمی از عمر که گذشت مهم نیست 

مهم نیمه ی دیگر عمرم است که با تو هستم 

و این به اندازه یک عمر زندگی ،برایم با ارزش است

وقتی دلم بهانه میگیرد ، کوچکترین غمی را به دل میگیرد 

با یک حادثه ناچیز اشک میریزد 

امید به بودن تو است که همه غمها ،ساده از دلم میگذرند

وقتی تو هستی و یادت همیشه همراه با دلم 

وقتی تو میمانی و بودنت بهانه ای برای زنده بودنم

آنگاه عشق تو هیچگاه تکراری نمیشود

اگر روزها شبیه هم هست

عشق تو هر لحظه حس تازه ای را برای من دارد

وقتی دلم از خستگی های این زندگی بی حوصله میشود

هم احساس با پرنده ی درون قفس میشود 

یک لحظه با تو پرواز میکند و پرنفس میشود

همه خستگی ها از دلم رها میشود 

و این معجزه ی عشق نیست ، این قلب من است که با وجود تو آمیخته شده 

روح توبا جسم من یکی شده و من از تو نفس میگیرم

با تو تپشهای قلبم تکرار میشود و خون عشق در رگهایم جاری

هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، محال است تو را یک لحظه کنم فراموش