عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

وقتی در کنارمی

وقتی در کنارمی، یادم میرود ، که خسته ام ، غمگینم و تنها

یادم میرود که روزی دلم شکست ، اشک در چشمانم حلقه بست

وقتی در کنارمی یادم میرود ،شبی آسمانم بی ستاره بود ، یا یک بی وفا 

روزی در قصه زندگی ام بود

تو مثل قایقی در دریای بی انتهای زندگی ام که مرا همراهی میکنی

نه مثل آن قایق شکسته در برکه تنهایی ها ، نه مثل آن فانوس خاموش در اتاق تاریکی ها

تو همچو یک آغوش پر از عشق مرا در بر میگیری ، تا حس کنم در پناه توام

در کنار هم میگذارم تک تک عاشقانه ها را ، تا شعری شود در وصف تو

شعری به زیبایی چشمانت ، به گرمی آغوشت 

وقتی در کنارمی یادم میرود ، روزی من هیچکس نبودم

اما اینک با تو دنیایی پر از عشق را در قلبم دارم

کلام ساده عشق

زندگی ام از روزی آغاز شد  که با لبخند عاشقانه ات مرا به دنیای دیگری بردی
هر تکراری برایم تکراریست ، جز تکرار دیدن چشمهای تو
فرق تو این است که با همه دنیا فرق داری، و من هم عاشق همین تفاوت نگاه توام
دوستت دارم ، تنها حرفی که همیشه در دلم میماند
این را دلم خوب میداند ، که این کلام را تنها لایق تو میداند
ببین که قلبم مرا تا کجاها میکشاند ، مرا از کویر به دریا میرساند، این مثل یک رویا میماند
دوستت دارم ، ساده و کوتاه است ، اما در آن دنیایی است ، در قلبم با شنیدنش چه غوغایی است
گرچه من حتی فقط با لبخند تو همه دنیا را مال خودم میدانم

طعم عشق، حس آرامش


طعم عشق ، حس آرامش




میخواهم رها از همه دنیا باشم ، تنها یک کلام از قلب تو جدا نباشم

نمیخواهم برای این و آن باشم ، میخواهم تنها در قلب تو باشم

میخواهم چشمهایمان به یک سو خیره باشد

دستهایمان در دست هم قدمهایمان موازی باهم باشد

برویم و برویم تا برسیم به جایی که هیچکس جز من و تو نباشد

حتی خدا هم از ما خبری نداشته باشد

آرامش میخواهم در کنارت ، بی دغدغه ، بی آنکه هراسی داشته باشم از سرنوشت

نه انتظار را میخواهم نه بی قراری را ، نه دلتنگی را میخواهم نه گریه و زاری را

همین که در قلبمی ، همین که در کنارمی ، این حس همیشه با تو بودن برایم آرامش است

میخواهم تا زنده ام لذت ببرم از عشقی که تنها دلخوشی من در این دنیاست

تمام سهم من از این زندگی ،قلبیست که عاشقت شده

چیزی ندارم جز این قلب که لحظه به لحظه بهانه تو را میگیرد

قدم برداشتم در راه عشقی که صدها قدم در راه من برداشت

عاشق کسی هستم که بیش از این ها بر من عاشق است

گرچه بارها اشتباه کردم و گذشتی از خطایم

گرچه بارها دلت را شکستم و گذشتی از اشتباهم

گرچه بارها اشکت را در آوردم و باز هم نشستی به انتظارم ، تو مرا به هیچکس نفروختی

تو عشق را از همه چیز بالاتر دانستی ، و به  آنچه برایت با ارزش بود رسیدی

و من نیز تویی که با ارزش تر از هر چیزی در این دنیاست

را به هیچ قیمتی از دست نمیدهم، راهی که تو در آن نباشی را نمیروم

به آسمانی مینگرم که تو خیره به آنی ، همانی را میپرستم که تو دست به دامن آنی

دوستت دارم ای تو که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من آموختی