عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

به تو نیاز دارم

لا به لای لحظه های دلگیرم ، وقتی می آیی روشن میکنی تاریکی هایم را...

بعضی وقتها ، مثل همین لحظه ، به تو بیش از همیشه نیاز دارم

شاید وقتی هستی حس میکنم‌یکی هست که در پناهشم، یکی هست که درکم میکند، و میدانم اینک که بی حوصله ام, ترکم نمیکند

بعضی وقتها ، مثل این لحظه ، که نمیدانم یکدفعه دلتنگی از کجا آمد، این غم سنگین چگونه بر دلم نشست و بی دلیل چرا اشکهایم جاری شد، آغوش تو‌ را کم دارم ، تا‌که باشی ، فقط باشی ، تا من هم فقط در آغوشت باشم ،آن هم در یک سکوت مطلق!

فقط بشنوم صدای نفسهایت و‌گاهی هم زمزمه های پر از عشقت...

کمی دیگر هم در کنارم باش ، تا به نقطه آرامش برسم....

تو‌خبر‌نداری

دلی پر از حرفهای نگفته، تو از هیچکدام خبر نداری

از آن دلتنگی و دلهره ، 

از سکوتش در شبها ، از فریادش در درون

از شکستن  و آه کشیدنش ....

مثل برگ های پاییزی آرام‌ بر زمین می افتم و تا بر رویم پا نگذارند بیصدا میمانم، تا که بپوسم ، یا در دام باد بیفتم...

مثل پنجره ای که باز است و  هنوز بی هوا .....

مثل غروبی که لبخندش زیباست ،اما دل را میسوزاند....

این لحظه های بیهوده که می آید و میرود، تقصیر من نیست، باورکن.

چشمم را بر روی‌ آنچه‌ که تو چشم دیدنش را نداری بسته ام، اما تو خبر داری؟

دلتنگ بارانم

دلتنگ بارانم ، دلتنگ صدای قطره هایش ، هر زمان هم دلم میگرفت ، در پناهش

کاش میگذشت این روزهای تکراری

می آمد دوباره خزان و باران و آن شبهای طولانی

همچنان میسوزند برگهای خسته در تن درختان ، 

میجوشد چشمه در مقابل چشمان خورشید نامهربان

از این روزهای پر تکرار خسته ام، باران اسیر است و میداند که من هم تشنه ام

باران بیا ، که قلبم کویریست بی رهگذر ، خسته و تنها و در به در

در کوچه باغهایی که نه عطری از تو است و نه صدایی

دلم میخواهد بدانم اینک کجایی

که به سویت بیایم ، تا تمام خستگی ها برود، تا دلم دریایی بشود از جنس قطره هایت

تا غرق شوم درون آن رویای بی پایانت


نقطه عشق

در صدایت آرامش ، پس برایم لالایی بخوان

در چشمانت عشق ،  پس نگاهم کن 

در آغوشت حس خوب زندگی، بگذار همیشه درگیر آغوشت باشم

آنگونه که دلم‌میخواهد ، میخواهمت و آنگونه که دوست داری، دوستت دارم

عطر تنت دیوانه کرده‌مرا ، بیا در‌همین سکوت عاشقانه بمانیم ، میخواهم فقط بشنوم صدای نفسهایت را....

همیشه قرارمان یا آغوش تو است ، یا آغوش من، بی قرارم نکن که طاقت نمی آورد لحظه ای دل من....

ای گل‌زیبایم ، وقتی میبینمت بیشتر میخواهمت ، آن عطرت ، گلبرگهای تنت ، همیشه در کنار‌پنجره ای و‌ حتی خورشید هم در حسرت داشتنت....

همیشه حرفم یکیست ، در یک جمله که آخرش فقط نقطه ایست!

‌نقطه ای که شبیه قلب من است ، نیازی به توضیح نیست وقتی که آخرخط عشق ، عمرمن است⁦♥️⁩


غرق در ارامش

بیا تا برویم به سوی دریا ، رها از غمها ، چقدر زندگی زیباست

ببار ای باران مهربان ، ببار تا ارام بماند دلهایمان

بیا تا برویم در دل دشت ها ، جایی که هیچکس نباشد جز خدا

نسیمی میوزد ، پرنده ها میرقصند در دل اسمان

خدا را سپاس میگوییم ،که دارد هوای دلهایمان

غرق میشویم در دل چمنها ،  خیره میشویم به تن سبز درختها

چشمهایمان را میبندیم ، گوش میکنیم به نوای دلنشین طبیعت

زندگی اینجاست ، نه در ان شهر پرهیاهو، نه در میان مردمان سیه رو

چقدر زندگی زیباست،  دست در دستان خدا ، او همیشه با ماست