عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

مادر

آرامش یعنی آغوش تو ، لذت زندگی یعنی دستهای مهربان تو
عشق یعنی وجود تو ، هیچکس نمیتواند پر کند جای تو را....
تو فرشته ای ، تو تنها در همه لحظات به فکرمی،دلواپس همه لحظه های منی
خوشبختی من در گرو دستهای تو است که رو به آسمان در حال دعاست
و آنچه مرا تسکین میدهد و دوای دردهای من است محبتهای توست مادرم
و میخواهم از خدا که برایم همیشگی باشی ، تا زنده ام همنفس با نفسهایم باشی
دنبال چه کسی میگردیم در میان عشقها، عشق واقعی اینجاست در قلب ما، یک کلام : مادر

کابوس عشق

و رفتنت آغاز راه تنهایی بود، و این دلیل سردی دستهایم بود
و این بهانه ای برای تنها قدم زدن در زیر باران بود
و چه سخت میگذرد لحظه های نبودنت ، چه تلخ می آید غروب،
قلبم نیز مثل تنهایی سرد است و سوت و کور
برای تو که مرا شکستی ، برای تو که مرا زیر پا گذاشتی و رفتی ، فرقی ندارد
که حال من ، چه حالیست، دنیای من فقط تارکیست
تا میخواهم با خودم کنار بیایم که نیستی ، عشق می آید و میگوید تو تنها نیستی
و باز یاد تو و خاطراتت به سراغم می آیند و این کابوس تمام لحظه های من است...


باید رفت

عشق در قلبم برای همیشه میماند ،اما تو ماندنی نیستی تو آن یار همیشگی نیستی
دوستت دارم با تمام وجودم ، اما تو دیگر آن با وفا نیستی
چشمهایم را بر روی همه بستم ، توخودت میدانی چقدر عاشقت هستم ، اما تو لایق من نیستی
دریغ از ذره ای محبت ، فکر نکن به تو کرده ام عادت!
باز هم با وجود بی محبتی هایت ، ماندم ، سوختم ، شکستم ، ماندم تا نه به تو ، به قلبم ثابت کنم عشقت را....
دوستت دارم اما به احترام عشق باید رفت .... به جایی که در این چند صباحی که زنده ام
در خلوت قلبم تنها با یادت شاد باشم، نه اینکه در کنار تو اسیر بی محبتی هایت باشم

روزی روزگاری

روزگاری بود عشق در یک نگاه بود, رویای عاشق در دل باران بود
روزگاری بود عشق قابل پرستش بود, نه اینکه در دل یک عاشق پر از ترکش بود
روزهایی بود که همیشه آرام بود , چهره عاشق آشنا بود
لحظه هایی بود که عشق همیشه چشم انتظار بود, به شوق دیدار ,شب تا سحر بیدار بود
و رفتند لیلی و مجنون ها, گم شدند در میان رویاها
شمع میسوخت در میان دو عاشق, نه اینکه عاشق میسوخت مثل شمع, آب میشد و برای همیشه فراموش میشد
روزگاری عشق بود , اما گذشت , به قصه ها پیوست

روزهای عشق

با تو به عشق رسیدم,با تو به آرامش پناه آوردم
و ای زیباترین احساس دوستت دارم
چه لذتی دارد قدم زدن در کنارت, چه زیباست آن خنده هایت , چه شیرین است بوسیدن لبهایت,  چه گرم است آغوشت
و آنگاه که عشق در قلبهایمان طلوع کرد , هر روز ما به نام عشق آغاز شد
میدانم همیشگی هستی , تو تا ابد در قلبم ماندنی هستی, من که باغبان توام میدانم چه گل زیبایی هستی
میدانم تو پر از احساسی, تو نگین الماسی, من که عاشق توام میدانم در میان برگهای زندگی ام تو آسی
حسی که همیشه میماند , زمزمه ای که بر روی لبانم میماند, دوستت دارم , این کلام را تا ابد قلبم برای تو میخواند