عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

رود بی وفا

به هوای تویی آمدم که بی هوا رفتی، دیگر برنگشتم که بگویم چرا رفتی
تو را برای خیالت میخواستم اما امروز تو بی خیالم شدی
تو را برای قلب با وفایت میخواستم اما امروز بی وفا شدی
آخر راهی دیگر، پرواز کن  روی یک شاخه ی دیگر
کوچه دلت بن بست، اما پر از رهگذر بود ، کوچه دل من بی انتها و خلوت بود
میشود سر کرد بی تو هم ، بهشت تو برایم ،بدتر از آن جهنم
عشق تو برایم یک راهی بود که بی راهه بود، با من و دلم بیگانه بود،
عشق تو برایم مثل یک رود آب بود ، لحظه ای و زودگذر،رفتی و درگیر شدی با یک دریای دیگر

شیرینی لحظه هایم

دوست داشتنت آرامش است ، هر لحظه برایم تکرارش کن ای تنها امیدم
من تنها به بودنت قانعم ، همه میدانند چقدر عاشقم
تو میخندی و من لذت میبرم از خنده هایت ، شک نکن یک روز میشوم فدایت
از پنجره عاشقی صدایت میزنم ، تا تو بیایی و باز هم عطر تنت مرا دیوانه کند
تا بدانم با وجود تمام تلخی های این زندگی تو شیرینی تمام لحظه های منی
که فکر کردن به تو ، و حس بودنت مرا دلخوش این زندگی میکند
آری کنار تو درگیر آرامشم و به اندازه تمام روزهای زندگی ام دوستت دارم

نفسهای باران

هوای دلم بارانی است ، بدجور جای تو در کنارم خالی است
و همین کافیست تا دوباره دلم هوایت را کند ،
باران ببارد و باز نگاهم هوس چشمهایت را کند
من که تاب نمی آورد این دل بی تابم ، چند شب است که تا سحر بی خوابم
صدای ناله ابرهای آسمان را گوش کنم یا بهانه های دلم ، چقدر سخت است نبودنت گلم
هنوز آنقدر بی احساس نشده ام که فراموشت کنم ، یا اینکه کسی دیگر را جای تو ،هم آغوشم کنم
و در آخرین نفسهای باران بود که تازه هوای چشمهایم ابری شد،
صدای ناله دلم نفسگیر شد و اینگونه باز هم دلگیر شد لحظه های نبودنت....

تا آخرین نفس

هر جا باشی به خودت برمیگردم،
به یاد بیاور ، چه سخت بود روزهایی که بی تو سر میکردم
و ما جدانشدنی خواهیم بود، من ریشه ام و تو گل وجودم ، اگر پرپر شوی خشک میشوم ای تمام وجودم
کسی در قلبم جایی ندارد وقتی تو هستی ، تو تا ابد دلیلی برای ضربان قلبم هستی
از زندگی هراسی نداشته باش ، ما رفته ایم و اینک به راه عاشقی پیوسته ایم
راهی بدون بازگشت ، فقط باید رفت ، رفت تا به بی نهایت عشق رسید
اینگونه مرا نبین ، پر از احساسم ، گرچه خاموشم، اما در راه عشق نمی بازم
عشق از امروز تا سپیدی موهایم نیست، عشق از این نفس ، تا آخرین نفس است

آخر خط

ما که از آخرش میترسیدیم، باز هم رسیدیم به آخر خط
که که میدیدم سرنوشتمان را ، باز هم نشستیم به پای هم
گاهی عشق تا رسیدن به لذت ها ، دردی بیش نیست
و تا لذت بردن از آن ، رویای فراموش شدنی است
حرف دلها را نفهمیدیم و تا به خودمان آمدیم ، دیدیم که شکسته ایم
و چه زمزمه های عاشقانه ای در گوشمان بود که امروز فریاد دلمان را هم نمیشنویم
و ما به عشق اینکه این روزها بازنمیگردند رفتیم و رفتیم و امروز در حسرت همان روزهاییم
راه من و تو  از هم جداست ، این حقیقت دلهای ماست ، اینبار حرف ، حرف دلهای ماست!