عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

ترک کویر

سخت میتوان نفس کشید در این هوا
سخت میشود لبخند زد در این سکوت
باز هم همدرد با من، بیشمار است ، اما همزبان ،بیمار است
یک صحنه تلخ روبروی من است در این جاده ناهموار ،
 لحظه غروب ، یک دل گرفته ی بی هسفر همچنان میرود در این جاده سوت و کور...
کجا باید رفت ، سخت میتوان این کویر را ترک کرد!
اما من دلم پیش باران است ، همدرد من ابرهای آسمان است...
سخت میتوان رفت ، اما من میروم، اینبار حرف دلم را زیر پا میگذارم

نفس بده

دلتنگی هایم نفسگیر شده ، نفس بده به این من خسته
راهی نیست برای رسیدن به آغوشت ، این تن خسته بی تو ،می نمی نوشد
آنچه مرا مست میکند چشمان تو است ، آنچه مرا از این رو به آن رو میکند خود تو است
با تو خوبم ، با تو جاری میشوم همچو آب در راه قلب تو، ای همراه ، همراهی کن مرا
ای همصدا ، صدا کن لحظه ای نام مرا ، دیوانه تر کن مرا، عاشقتر کن ای دل مجنونم را
دور نشو ، نزدیک و نزدیک تر شو ، تا بگیرم تو را در آغوشم ،
تا لبانت را ببوسم، تا ساعتها به چشمانت ، چشم بدوزم
عاشقی هم اما نفسگیر شده ، نفس بده ...

مرحمی برای دلم

درد دل کم نیست در دلم، دلم پر از شکوه است گلم
قصه تمام شد و باز هم رفتیم سر خط ، گلایه از زندگی تا چه حد؟
گاهی که دلم میگیرد ،بی اختیار به سراغ تو می آیم ،
شاید مرحمی برای تنگی نفسهایم باشی
و چه آرزویی زیباتر از این که با من قدم بزنی و من هم از دلم برایت بگویم
بگویم که بی تابم ، سخت میگذرد ، اما ناچارم ،
تا پای جان بخاطرت ،در برابر تمام این لحظه های نفسگیر میمانم
در این هوای دلگیر ، بیا و این دستهای خسته را بگیر ، تو فقط یک بار بگو برایم بمیر....

وقتی تو را دارم

من غرق در تو ، تو محو تماشای من
من همصدا با ساز تو ، تو هم آهنگ با دل من
این ، حال من و آن هوای تو ، مینشیند مثل شبنم، لبخندی  بر لبان تو
در ؛دایره زندگی ما، در نقطه عشقیم ، ما ، وقتی با همیم، انگار همیشه در بهشتیم
از قلب من تا قلب تو، یک فاصله است ، آن هم گرمای آغوش تو
من,غرق میشوم و گرم میشوم و میشوم جزئی از تو
من ، حرفی ندارم ، هیچ دلتنگی ندارم ، غمی ندارم، وقتی تو را دارم....
تو ، میفهمی حرفهای نگفته ام، حس میکنی درد دلم را، دور میکنی غمهای درونم را...

راه من و تو

مرا در آغوش بگیر ، بگذار همه بدانند ، دنیای من کجاست
رها میشوم در وجودت ،جایی که برایم دنیایی از آرامش است
تو بهانه ای برای ادامه نفسهایم ، تو فرشته ای برای این دل بی پناهم
شبهایی بود که از دلتنگی ات خواب نداشتم، و اینک از شوق داشتنت در آغوشت خواب ندارم
بیا با هم عهدی ببندیم ، کتاب تلخ تنهایی ها را برای همیشه ببندیم ،
 بیا تا با هم بخندیم تا رها شود هر چه غصه در دلهاست،
 تا بسوزند هر چه خاطره در گذشته هاست ، تا بمیرند لحظه های دلگیر ،
 تا نیاید هیچگاه روزهای نفسگیر، تا همین راه عاشقی را ادامه دهیم،
و آخر سر با هم برسیم به آخر خط ،و از عشق هم بمیریم....