عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
سخت میتوان نفس کشید در این هوا
سخت میشود لبخند زد در این سکوت
باز هم همدرد با من، بیشمار است ، اما همزبان ،بیمار است
یک صحنه تلخ روبروی من است در این جاده ناهموار ،
لحظه غروب ، یک دل گرفته ی بی هسفر همچنان میرود در این جاده سوت و کور...
کجا باید رفت ، سخت میتوان این کویر را ترک کرد!
اما من دلم پیش باران است ، همدرد من ابرهای آسمان است...
سخت میتوان رفت ، اما من میروم، اینبار حرف دلم را زیر پا میگذارم