عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

نبض عشق

همین که دوستم داری کافیست برای دلم
همین که هوای دلم را داری کافیست برای احساسم
قلب تو یک دنیا با ارزش است ، قلب من جایگاه ابدی تو است

عزیزم بیا کنارم بشین میخوام آرامش بگیرم ازت
دستاتو بذار توی دستام ، سرتو بذار روی شونه هام
میخوام بهت بگم خیلی دوستت دارم ،
میدونم هیچوقت این کلمه واست تکراری نمیشه
وقتی میبینم لبخند روی لباته ، یه احساس زیبا توی چشماته
قلبم بیشتر از هر لحظه ای میتپه ، نبض عشقم میزنه ، و زندگی خودش میفهمه
که ما یه عاشقیم!
زیبایی یعنی چشمای تو ، آرامش یعنی آغوش تو ، اینا همش قشنگیای این دنیاست

وفای پاییز

یک قدم تو ، یک قدم من ، همسفر ما هستند برگهای زرد پاییزی
چه زیباست روی برگها صدای قدمهایت ، چه عاشقانه است در آغوشم صدای نفسهایت
حال من و تو ، هوای عاشقی در یک غروب پاییزی
و این وفای پاییز است به قلبهایمان، که باز هم رویایی میکند عشقمان...
پاییز حال ما را خوب میفهمد...
هر برگ طلایی آرزویی است برای ما ، پاییز عاشقانه ترین فصل ما
دستهایت را به من بده تا قدم بزنیم در کوچه باغ های پاییزی
از این زیباتر نیست هیچ فصلی ، رویاییست اینجا وقتی که با هم ،
 در آغوش هم، غرق در باران برگهای زردیم در حالیکه هردویمان در یک آغوش گرمیم
آرامش من اینجاست ، در کنار تو بودن ، صدای خش خش برگها ، نم نم باران ، غروبی زیبا در کنار تو...


باران عشق

خشکیدم و پر پر شدم ، در کویر خشک، بی جان شدم

باران عشقت آمد و روییدم و ریشه کردم در آغوشت

سبز شدم ، عاشق شدم و تو شدی تنها دلیل بودنم

و تا هستی ، هستم به عشق نفسهایت

باورم کردی که باریدی ، باورت کردم که نشستم در زیر قطره هایت

داشتم از یاد میبردم عاشقی را ، راه و رسم زندگی را ،

داشتم با خاک یکی میشدم با کویر تنهایی همنشین میشدم ؛تا تو آمدی

آنجا دیگر کویری نبودی، من بودم و تو بودی و سرزمینی پرآ از عشق

و فریاد میزنم تا میتوانم از ته دل ، دوستت دارم تا بشنود یکی تو ، یکی هم خدا!

 

 

کجا رفت

کجا رفت آن بوسه های شبانه ، آن آغوش عاشقانه
کجا رفت آن مهر ومحبت ها ، بی قراری و دلتنگی ها
کجا رفت دوستت دارم ها ، قدم زدن در کوچه باغ ها...
چه باشی ، چه نباشی من دوستت دارم
چه عاشقم باشی ، چه حسی به من نداشته باشی من عاشقتم
من با تو عهدی نبستم ، با قلبم عهد عشق رو بستم
حساب تو از قلبم جداست ، طرف حساب من فقط خداست
تو رو سپرده ام به خدا ، تا زنده ام دوستت دارم ای عشق بی همتا
عشق توی وجودمه ، بودنت در کنارم آرزوی شب و روزمه
کجا رفت آن حسی که همیشه حس میکردم در کنارت...


وقتی که باشی

میدانی که مدتهاست که با عشق تو آرامم
میدانی که بدون تو حتی یک لحظه هم نمیتوانم!
وقتی باشی دلم دیگر دلگیر نیست ،
 روزهای سخت زندگی برایم نفسگیر نیست
وقتی باشی همه چیز عالیست ،
دلم از هر چه غم در این دنیاست خالیست
وقتی باشی لذت میبرم از زیبایی های این دنیا
این هوا ، به هوای تو خوب میشود وقتی که باشی...
این احساس به عشق بودنت شعله ور میشود ....
زندگی زیبا نیست ، آنچه که زیبا کرده دنیای مرا ، تویی!
و عشق آن لحظه ایست که مرا در وجود گرم و مهربانت جا میدهی....