عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

دعای عشق

من بی تو یعنی هیچ، دلم پوچ و احساسی درآن نیست!
بودنت تمام نشدنی است ، بی تو تمام میشوم و خاموش ،
مثل شمع آب میشوم و از یاد زندگی فراموش!
بی تو سخت میگذرد زندگی ،میدانم ، من به عشق تو است که زنده میمانم
تو بوی عشق میدهی ، بوی خوشبختی ، میدانم که همیشه در کنار هم خوشبختیم
دوست داشتنت یک اتفاق شیرین در سرنوشت من است ، تمام وجودم خلاصه در عشق تو است
تو حقیقت سرزمین دلم هستی ، که ماندگار می مانی ، همیشه می تابی بر وجودم
حالا ای تمام وجودم ، میبوسمت ، و میخوانم تو را،تویی آن تنها دعایی که مستجاب شده ای!


فقط خودت

تو رو فقط واسه خودت میخوام ، به عشق پایبندم ، من فقط تو رو میخوام
تو به پاکی این ابر آسمونی ، به طراوت این بارونی
فقط تو واسم مهمی نه هیچ چیز دیگه ، این همون حرفیه که دلم میگه
عزیزم تو رو همینطور که هستی خواستمت ، و همینطور هم عاشقت شدم
میخوام که تا ابد با هم باشیم و با هم بمیریم، تا با هم با خاطره هایی خوش دنیا رو ترک کنیم
دستاتو بذار توی دستام ، میبینی که از شوق داشتنت مثل بارون اشک میریزه از چشمام
یادت نره همه این حرفام ، من تنهاییم فقط با تو هست ، تنها با هم در کنار هم

کاش اینجا بودی

کاش اینجا بودی تا یک دل سیر نگاهت میکردم، دست درون موهایت میکردم
کاش اینجا بودی تا گوش کنم بهانه هایت را ، صدای خنده هایت را ...
کاش اینجا بودی تا مینشتم در کنارت ، لمس میکردم آن گونه های زیبایت
کاش اینجا بودی تا ببینی بی تو چه عذابی دارد تنهایی ، تو تنها دوای این درد بی درمانی
سالها گذشت و نفهمیدی راز دلم را ، نفهمیدی عاشقم و نشنیدی فریاد درونم را
سالها گذشت و باورم نکردی ، من سوختم و شکستم ؛ولی تو ، درکم نکردی!
یادت باشد ،با عشق تو ، دلم به عشق ایمان آورد، مرا از آن اسیری بیرون آورد
کاش اینجا بودی ، شاید دیگر دیر شده باشد برای بودنت.....

چه بودم و چه شدم

عاشقم و عشق با من یکی نیست ، آن یار همیشگی نیست!
کنار آمدم با عشق ، عشق مرا کنار زد، همسفرش شدم و نیمه های راه درجا زد!
عشق رهگذریست بی وفا ، بعد از عمری عاشقی من مانده ام و دلی تنها!
در این گذر عمر ، بس که دلم زیر دست و پای دیگران افتاد ،
بس که دلم در آتش سوخت ، از دلم خاکستری به جا مانده و ذره ای نیز احساس !
چه بودم و چه شدم ، گلی شاداب بودم که حالا پرپر شدم!
میخواهم از روی دیوانگی ، به دلم پشت کنم ، ترک کنم این عادتهای عاشقانه را!
منی که نه محبتی را دیدم و نه احساسی را ، نیمه تمام میگذارم این شعر تنهایی ام را.

یلدای دلتنگی

در این تنهایی ، نیستی در کنارم ، گرفته دلم
نبودنت حتی برای لحظه ای باور ندارم ، نه من طاقت ندارم
غروب به سختی گذشت ، شب آمده و خواب نمی آید به چشمانم
حضور تو در کنارم ، گرمای وجود تو در اطرافم،حال مرا همیشه خوب میکند
و اما اینجا در این اتاق تنهایی با تمام وجود حس میکنم نبودنت را...
چه کنم ، دست خودم نیست که به تو فکر نکنم ، تا چه حد این دل بهانه گیر را آرام کنم
باز هم بهانه میگیرد، باور کن ادامه نبودنت نفسم را میگیرد
امشب را با دلتنگی ات سر میکنم ،
به عشق تو امشب هم را با این سکوت تلخ به دور از صدای نفسهایت سحر میکنم
حالا که نیستی این شب دلتنگی، بی تو یلدا میشود!