عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
تو برایم تمام شده ای ، تو دیگر بر من حرام شده ای
گاهی باید به همه چیز پشت کرد ، حتی آن نگاه ها را فراموش کرد
تو تنها شمعی بود که مدتی روشن بخش شبهایم بودی و بعد آب شدی...
تو مثل یک خواب بودی ، خوابی شیرین و آخر یک بیداری تلخ
آنگاه که راه من و تو از هم جدا شد ، من همچنان بر سر آن دو راهی منتظرت بودم ،
وقتی میرفتی آنقدر نگاهت کردم که دیگر محو شدی، آنجا بود که برایم تمام شدی...
من مانده ام و دلم و هنوز نگاه بارانی ام ، من نیستم و تو نیستی و غرق در تنهایی ام
تکرار کن برایم تمام عاشقانه ها را،هر چه بگویی میشنوم...
صدایت را در آغوش میگیرم، و غرق آن میشوم
تو پا به پای من آمدی و در عشق دیوانگی کردی،
تو از همان روز اول تمام احساسم را از آن خودت کردی
این روزها یکی مثل تو تنها میتواند مرا از حال و هوای غمگین خویش بیرون آورد
از آن لحظه که در حصار آغوش توام ،در راه زندگی کم نمی آورم
تو هر چقدر که باشی ، باز هم باید باشی، بودنت برایم با ارزش است
همیشه باش ، همینجا ، در پناه آغوشم...
پی در پی ، تند تند ، میزند ، گوش کن صدای ضربان قلبم را...تو را فریاد میزند
تو مرا دوست داشته باشی ، دیگر هیچ آرزویی نمی ماند برایم
همه جا با تو ، لحظه به لحظه در کنار تو
با نگاه به چشمهایت تمام غم ها از یادم میروند
به چشمهایت خیره میشوم ، حرف دلم را میگویم، من فقط تو را میخواهم
خرابم کرده عشقت ، اما چه آباد است سرزمین دلم
آنطور که دلم میگوید زندگی میکنم، درد دلت ، مال من است ، راز دلت پیش من است، پس تنها به عشق تو زندگی میکنم
از زندگی ، از دلم ، از احساسم ، تو مانده ای و تمام، اینبار هم نمیگذارم شعرم را نیمه تمام
من از پنجره عشق ، تو را دیدم ، تو از بوی خوش عطر باران به من رسیدی ،
حالا من و تو پشت پنجره نشسته ایم و باران را میبینیم ، دستهای گرم هم را میفشاریم و برای هم میمیریم....
گفتم تویی همنفسم ، همه کسم ، بی تو میگیرد نفسم
گفتی که ماه شب تار توام، تا ابد گرفتار توام
گفتم که باران منی ، می باری و تو آغاز روزهای خوب منی
گفتی، تنها تو را دارم، تنها به عشق تو گرفتارم
گفتم، هوای دلم را داشته باش که بی تو میگیرد
گفتی ، نفسم درگیر است با نفسهایت، این نفسها بی تو میمیرد
گفتم ، هر چه دارم مال تو ، تمام قلبم به نامت ، همه وجودم در اختیارت
گفتی ، قلبم، تنها دار و ندارم فدایت
من گفتم و تو گفتی ، لرزید دلهایمان ، عاشقانه شد لحظه هایمان ...
چشمان تو یک دنیا عشق، دستانت گرم ، نگاهم میکنی ، غرق نگاهت میشوم
لبخند میزنی و محو خنده هایت میشوم، گفته بودم من آخر دیوانه ات میشوم
در کنار تو آرامش، بنشین در کنارم ، دستم درون موهایت هست و یک حس عاشقانه و نوازش
تو هم مثل من میشنوی صدای قلبم را، من هم مثل تو میشنوم، صدای باران را...
می بارد باران عشق ، من و تو در آغوش هم ، چه گرمایی دارد محفل عاشقانه ما ...
در نگاهت میبینم باران را، در نگاهم میبنی ابرهای آسمان را، من و تو تنها میدانیم این راز را...
تو از دلت میگویی و من از عشقت، تو مرا در آغوش میگیری من بوسه بر لبانت ، عشق من خیلی میخواهمت...