عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

لالایی عشق

مگه زیباتر از این میشه ،
که چشمامو باز کنم و تو رو در آغوشم ببینم
مگه شیرین ترین از این میشه ،
که با یه بوسه از لبات بیدار شم
و چه حس قشنگیه که توی آغوشت باز خوابم ببره
با صدای تپشهای قلبت ، با صدای لالایی عشق،
با اون حس آرامش، خوابم ببره
با نوازشهات ، با لطافت دستات،
با نرمی موهات به اوج عاشقی برسم
مگه هست زیباتر از این اتفاق در زندگیم؟
دلم میخواد توی این همین حسی که هستم
دیگه هیچوقت از خواب بیدار نشم...
میخوام دور باشم از هیاهوی زندگی ،
 از همه اون آدمایی که ارزش یه نگاهم ندارن
میخوام فقط با تو باشم ... فقط با تو..

قصه رهایی

همیشه مرا وقتی میدید،آنقدر نگاهم میکرد که خسته نمیشد
همیشه وقتی دستانم را میگرفت ، رها نمیکرد، مرا از خودش جدا نمیکرد
همیشه با من بود یا به یادم ، حتی در خواب هم می آمد به خوابم
شب تمام شد و بیدار شدم ، انگار که از عشقش بیمار شدم...
نمیدانم خواب بودم یا بیدار ، بعضی وقتها حتی یادش نمی آمد لحظه دیدار...
نمیدانم در یادش ،بودم یا نبودم ، هرچه بود یکی بود ، یکی نبود....
قصه ای بود از دو عاشق ، که اینجا حالا من مانده ام تنها.....
همیشه وقتی مرا میدید ، نگاهش به آسمان بود، دستانش رو به سوی دیگران بود
همیشه بی من بود و .....
بگذریم ، نمیخواهم تکرار شود ، نمیخواهم...

هر بار دوستت دارم

هر بار بیشتر از این بار که در کنارمی دوستت دارم
اینبار بیشتر از آن بار که تو را دیدم عاشقت هستم
و هر لحظه تکرار آن احساس نیست ،
رفتن به اوج و غرق شدن در عالم عشق است
آنچه مرا مست میکند ، رنگ چشمان تو است ،
این جام شراب در میان ما بهانه است....
تا بروم در حال مستی ، تا بگویم تویی تمام هستی...
دوباره در این حال با بوسه ای از لبانت جان میگیرم،
من در کنار تو زندگی را سخت نمیگیرم ....
وقتی تو هستی ، شبها با یاد تو در آرامش ،
 فردا که می آید که دوباره تو و آغوش تو و نوازش
اینبار بیشتر از آغاز این شعر دوستت دارم...

برگ سوم دفتر عشق

آخرین بوسه عشق
تکه تکه خاطرات با هم بودن ، نقش سرد چهره ام ،و حسرتی در  اوج بی هم بودن
گاهی بی اختیار می آید و بی صدا میریزد
بی آنکه کسی فهمیده باشد
اشکهایم را میگویم...
بوی عطر بی محبتی ها ، حال گرفته دلم ، بی خیال مهم نیست گلم
در نبودنت هم بودنت را میبینم ، در این شب سرد ، سراغت را از روشنی ها میگیرم
بهانه میگیرد ، همه چیز را به دل میگیرد
وقتی میگیرد ، تمام غمها درونش مینشیند
دلم را میگویم...
گفتم بگذریم از روزیهایی که گذشته ، تو درون آن روزها بودی و نگذشتم از خاطراتت...
جای خالی تو ، نفسهایم که بی حوصله میروند و می آیند...
آری من هنوز زنده ام، در اوج شکستنم ، در لحظه یخ زدنم
زنده ام ، ولی مثل مرده ها ، چون به عشق تو دلخوشم این روزها
عشقی که هست اما نیست ، میدانم دلم اینک دردش چیست
منتظرت میمانم گرچه میدانم نمی آیی
تو میدانی دوستت دارم و باز هم مرا نمیخواهی...
میدانی بی تو میمیرم و با من نمیمانی
یادش بخیر ، هنوز جای آخرین بوسه ات بر روی دستانم مانده....
هنوز صدای آخرین حرفت در گوشم میپیچد که گفتی تا ابد مال منی...

برگی دیگر از دفتر عشق

دفترم لبریز شده از احساسات
روز و شب شکر میکنم او را که تو را به من داد
عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده
فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ،را شنیده
که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا ،
فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا
فدای تو ، عزیزم نگفتی من بیشتر دوستت دارم یا تو؟
گفتی تو مرا بیشتر دوست داری ،
پس هنوز مانده تا باور کنی یک دیوانه را در قلبت داری
از دلتنگی تو ،اشک میریزد آرام آرام این دلم ،
خیالی نیست ، عاشقی دیگر همین است گلم
تو باش ، این اشکهایم فدای تو ، بی قراریها ، انتظار و سختی هایم به عشق یک لحظه در آغوش
گرفتن تو
به عشق یک لحظه دیدنت میگذرانم سالها را ، کسی چه میداند احساس درون قلب ما را ، کسی چه
میداند عشق ما چیست ، یا آن عاشقی که از عشق میمیرد هیچکس جز من و تو نیست!
هوا ، همان هواییست که تو دوست داری ، دلتنگی دیگر معنا ندارد وقتی که همدیگر را در قلب هم
داریم
آن گلی که آورده بودی برایم ، روبروی من است ، در کنار پنجره اتاقم
من که هر روز تو را میبینم کنار پنجره اتاقم
گل من ایستاده است در مقابل چشمانم
عطر تو عاشقانه پیچیده اینجا
احساس آرامش میکنم وقتی تو را میبینم ، تو در کنارمی ، در کنار پنجره، همینجا