عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
آخرین بوسه عشق
تکه تکه خاطرات با هم بودن ، نقش سرد چهره ام ،و حسرتی در اوج بی هم بودن
گاهی بی اختیار می آید و بی صدا میریزد
بی آنکه کسی فهمیده باشد
اشکهایم را میگویم...
بوی عطر بی محبتی ها ، حال گرفته دلم ، بی خیال مهم نیست گلم
در نبودنت هم بودنت را میبینم ، در این شب سرد ، سراغت را از روشنی ها میگیرم
بهانه میگیرد ، همه چیز را به دل میگیرد
وقتی میگیرد ، تمام غمها درونش مینشیند
دلم را میگویم...
گفتم بگذریم از روزیهایی که گذشته ، تو درون آن روزها بودی و نگذشتم از خاطراتت...
جای خالی تو ، نفسهایم که بی حوصله میروند و می آیند...
آری من هنوز زنده ام، در اوج شکستنم ، در لحظه یخ زدنم
زنده ام ، ولی مثل مرده ها ، چون به عشق تو دلخوشم این روزها
عشقی که هست اما نیست ، میدانم دلم اینک دردش چیست
منتظرت میمانم گرچه میدانم نمی آیی
تو میدانی دوستت دارم و باز هم مرا نمیخواهی...
میدانی بی تو میمیرم و با من نمیمانی
یادش بخیر ، هنوز جای آخرین بوسه ات بر روی دستانم مانده....
هنوز صدای آخرین حرفت در گوشم میپیچد که گفتی تا ابد مال منی...