ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
همیشه مرا وقتی میدید،آنقدر نگاهم میکرد که خسته نمیشد
همیشه وقتی دستانم را میگرفت ، رها نمیکرد، مرا از خودش جدا نمیکرد
همیشه با من بود یا به یادم ، حتی در خواب هم می آمد به خوابم
شب تمام شد و بیدار شدم ، انگار که از عشقش بیمار شدم...
نمیدانم خواب بودم یا بیدار ، بعضی وقتها حتی یادش نمی آمد لحظه دیدار...
نمیدانم در یادش ،بودم یا نبودم ، هرچه بود یکی بود ، یکی نبود....
قصه ای بود از دو عاشق ، که اینجا حالا من مانده ام تنها.....
همیشه وقتی مرا میدید ، نگاهش به آسمان بود، دستانش رو به سوی دیگران بود
همیشه بی من بود و .....
بگذریم ، نمیخواهم تکرار شود ، نمیخواهم...