عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق یعنی...



میلاد محبوب ترین وبلاگ عاشقانه


دفتر عشق 9 ساله شد


هفتصد و یکمین پست در جشن 9 سالگی دفتر عشق


بیوگرافی نویسنده:»

 مهدی لقمانی 

متولد 16 مهر 1363 - شیراز 

تحصیلات : لیسانس عمران  

 مدت وبلاگ نویسی : 12 سال


و اینک وبلاگ غوغای عشق در دفتر عشق یکی از محبوبترین 

و پرطرفدارترین وبلاگهای سالهای اخیر است ،

وبلاگی که فقط یک وبلاگ نیست ، جایی است 

برای درد دل ، برای آرامش ، برای یاد آوردن خاطره های تلخ و شیرین 

و اینک میلاد  دفتر عشق را جشن میگیریم :::


با تشکر فراوان  از مدیران محترم سایت بلاگ اسکای   

 

طی دو سال شرکت در انتخاب برترین وبلاگ :»

وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده مهر ماه 1387 در سایت نایت اسکین 


وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده شهریور ماه 1389 در سایت تاپ بلاگین

عشق یعنی ...



عشق یعنی : تویی که زیر و رو کردی دنیای مرا

به اوج رساندی آن قلب تنهای مرا

عشق یعنی : تویی که مرا عاشق خودت کردی

تویی که مرا محو چشمهای ناز خودت کردی

عشق یعنی وفاداریت ، محبتهایت ، آن قلب پاک و مهربانت

عشق یعنی تو ، تویی که به من یاد دادی رسم عاشق بودن را

عشق یعنی چشمانت ، چشمانی که مرا دیوانه میکنند

وقتی خیره میشوم درونش،انگار دنیایی را میبینم که عاشقانه میپرستمش

عشق یعنی : اشکهایم ، اشکهایی که از دلتنگی تو میریزند از گونه هایم

عشق یعنی : انتظارم ، انتظاری که سالهاست برای رسیدن به تو میکشم

عشق یعنی : منی که قلبم را جز تو به کسی ندادم

و از آن زمان که آمدی نگاهم به هیچ نگاهی دوخته نشد

آتش قلبم برای هیچکس جز تو شعله ور نشد

عشق یعنی : زیر باران آنقدر دلم هوایت کرده بود که اشک میریختم

در میان همه میرفتم ، همه نگاه میکردند مرا ،

میگفتند این دیوانه چرا به بیراهه میرود؟

عشق یعنی : لحظه به لحظه به یادت بودن و همه زندگی را فدایت کردن

عشق یعنی : به  عشقت تک تک ستاره ها را شمردن ،

شبها را تا صبح، نام تو را زیر لب زمزمه کردن

عشق یعنی : تویی که مثل و مانندی برایم نداری ،

تویی که همه جا و همیشه از فکرم بیرون نمیروی

عشق یعنی ، منی که عاشق توام و تا ابد مال تو ...

عشق یعنی ، هیچگاه حرفهای روز اولم را زیر پا نگذاشتم ،

عهدم را نشکستم و به انتظار هیچکس جز تو ننشستم!

عشق یعنی : تویی که وقتی گفتی مال منی ،

در میان همه فریاد زدی مال منی، مرا هیچگاه پنهان نکردی از دیگران ....

عشق یعنی در میان غمهایت برای من شاد بودی و

در میان شادی هایت همیشه با من بودی...

عشق یعنی آرامش به قلب من دادی ،

به من همیشه نفس دادی حتی در هوای گرفته نفسهایت...

عشق یعنی ، هوای با تو بودن ، فصل ها را به انتظارت با عشق پشت سرگذاشتن

عشق یعنی تو ، تویی که قلبم تنها برای تو میتپد...

عشق یعنی ، برای تو نوشتن ، احساسم را برای تو ابراز کردن

عشق یعنی یک دنیا ، دوستت دارم به خدا!



توهم عشق


توهم عشق



خیلی وقت است دارم با تو زندگی میکنم

تو خودت هم نمیدانستی ، نمیدانستی که با عشق تو لحظه هایم را سر میکردم

اگر نیامدم به تو بگویم راز عشقم را ، میخواستم که با عشق تو خوش باشم

میخواستم که همیشه عشقت واقعی بماند در دلم

چون فکر میکردم شاید تو بی وفا از آب درآیی ، فکر میکردم شاید تو مرا نخواهی

میخواستم عشقم یکطرفه باشد ، تنها من تو را بخواهم و تنها من بدون تو بمیرم

بی آنکه با تو باشم ، و بی آنکه تو در کنارم باشی

بگذار همینگونه بماند، بگذار از عشقت لذت ببرم

گرچه دلتنگی سخت است ، در حسرت آغوشت ماندن زجر است اما من به عشق بودنت

در قلبم خوشم

بگذار خوش باشم مثل گذشته ها، مثل همیشه عاشقت باشم

تو نباشی بهتر است ، عشقت برایم یک خیال عاشقانه است !

میخواهم در همین توهم عاشقانه بمانم

نه روزی می آید که خیانت کنی ، نه روزی می آید که رهایم کنی

تو نیستی ، اما عشقت اینجاست ، همینجا، در قلبم




افسانه ی عشق


افسانه ی عشق




در عشق هر چه لذت بردم و به آسمانها رفتم

آخرش به غم رسیدم و بالم شکست و بر زمین افتادم

عشق بی مرام است ، با دل ها ناسازگار است

اولش دنیایی است و آخرش مثل یک غده سرطان است

قلبم را به چه کسی بسپارم که درک داشته باشد؟

قلبم را به چه کسی بسپارم که قدرش را بداند

هر چه ایمان آوردم به این و آن ، آنها میشدند بلای جان

قلبم را به چه کسی بسپارم که وفادار بماند

تنها به خاطر خودم با من بماند

نه اینکه امروز را بگوید دوستم دارد و فردا شعر رفتن را برایم بخواند

در عشق هر چه سوختم و نشستم و به انتظار ماندم

آخرش به کویری رسیدم که باز هم در حسرت باران محبت ماندم

عشق بی وفا است ، اولش پر از شور و شوق ،

آخرش مثل قلب من آرام و بی صدا مرد....

کار من و دلم از عاشقی گذشته ، آنقدر این دنیا بی وفاست

که تمام پل ها را در بین ما شکسته

قلبم را به چه کسی بسپارم تا به من آرامش دهد ؟

من و تنهایی و عالمی که دارم در این دنیا ،

صد ها برابر ارزش دارد نسبت به این عشق ها در این دنیا

و آن عشقی که ما به دنبال آن میگردیم ،

رفت و تمام شد و افسانه ای شد و اینک ما از آن میخندیم

نه نمیخواهم بشنوم که تو با بقیه فرق داری

نه میخواهم بشنوم که همیشه با دلم میمانی

تو هم مثل قصه خیالی عشق را میخوانی ، که فکر میکنی میتوانی عاشقم بمانی

بیخیال شو ، من کتاب عشق را برای همیشه بسته ام ،

چون از این شکستن ها خیلی خسته ام...



دنیای عاشقانه ما


دنیای عاشقانه ما



همیشه گفته بودم مال منی ، تو هوای نفسهای منی

به بودنت میبالم ، من به این حس مینازم ، و عشق را با من و تو میسازم

هیچگاه خودم را نمی بازم

تو با یک نگاه مرا به کجاها کشاندی ، من تو را با عشق به همه جا میکشانم

از ساحل عشق ، تا قله خوشبختی ها ، در زیر این باران ، تا اوج ابرها

من و تو و حس همیشه با هم بودن ، در کنار هم بودن و این شعر عاشقانه را با هم خواندن

و چه عاشقانه با هم مینگریم به لحظه غروب

میخندیم به رفتن خورشید و این لحظه ی پر از غرور

دستت در دستان من است و خیالم راحت از همه چیز

با وجودت در این دنیا هیچ غمی در دلم نیست

که چه عاشقانه نشسته ای درکنارم و من چه با احساس میفشارم دستان لطیفت را

تو با نگاه مهربانت آرام کرده ای مرا و پر از غوغا کرده ای تپشهای قلبم را

نزدیک به همیم ، آنقدر نزدیک که گاهی حس میکنم

این نفسهای تو است که در سینه ی من جا گرفته
 
آنقدر نزدیک که گاهی حس میکنم این قلب تو است که در وجود من میتپد

آنقدر نزدیک ، که گاهی حس میکنم من همان تو شده ام و تو همان منی که عاشقت هستم

آنقدر نزدیک، که گاهی حس میکنم نگاه تو درگیر همان نگاه عاشقانه ایست

که تو را مال من کرد

و من با تو تا کجاها آمده ام ، تا جایی که هیچکس نمیتواند حتی در رویاها نیز ببیند

تو حرف دلت را برایم میگویی و من نگاهت میکنم

آنگاه که حرفهایت تمام شد ، سرت را میگذاری بر روی شانه هایم و من نوازشت میکنم

و من پاسخ درد دلهایت را با یک سکوت عاشقانه میدهم

با اینکه در آن لحظه تو از فریاد عشق در دلم خبر داری

با خبر باش که دنیای منی تو ، همان دنیایی که من در آن عاشق تو شدم

دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :» (کلیک کنید )




به تو خواهم رسید


به تو خواهم رسید ...


به تو خواهم رسید ، به هر قیمتی تو را به دست خواهم آورد

تو را در میان خواهم گرفت و فریاد عشق را سر خواهم داد

به تو خواهم رسید ، به تویی که مرا به عشق رساندی

و من میرسم به تویی که رسیده ای به قلبم، احساس کرده ای

عشق و محبت هایم

با تو زندگی کردن یک اتفاق دلنشین است ، تو را به دست آوردن لحظه ای شیرین است

به تو خواهم رسید ای تو که مرا به همه جا رساندی

در میان همه لحظه هایی که گذشت ، یک لحظه هم نخواستم تو را از دست بدهم

هیچگاه بی خیالت نشدم و به خیالت چه روزهایی را سر کردم و چه لحظه هایی را گذراندم

با اینهمه خاطره و عشقی که با تو دارم ، با این کوله بار محبتهایی که از تو در دل دارم

به لحظه هایی خواهم رسید که همه را دوباره با تو قسمت خواهم کرد

و من منتظر تکرار همیشه با تو بودنم ، منتظر خواستن ها و رسیدنم

اینهمه رفتم و رفتم و آمدم و رسیدم به تو ، ببین که همه دنیا را زیر پا گذاشته ام به خاطر تو

ببین که قید همه کس را زدم ، به خاطر دلم ، به عشق دلت ،

به شوق دیدنت تو را به دست آوردم


از زیبایی چشمانت گفتم و شعرم سکوت کرد از ردپای قلم بر روی صفحه کاغذ

که چگونه میرقصد قلمم و چگونه میگوید در وصف چشمانت

به چشمانت خواهم رسید ، در لحظه ای که محو خواهم شد در نگاهت

نگاهی که مرا هر جا بخواهم میبرد ، تنها یک نفر هم بیشتر نمیتواند مرا با خود به رویاها ببرد

با تو رفتم به شیرین رویا و حقیقت عاشقانه ی زندگی ام