عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق

وقتی تپشهای قلبم تندتر از همیشه میزد
وقتی هر لحظه دلتنگ میشدم ، بی قرار و چشم انتظار
از آن لحظه فهمیدم که عاشقم
وقتی فکر بی تو بودن مرا عذاب میداد ،قلبم نوای با تو بودن سر میداد
وقتی تنها ستاره آسمان دلم تو شدی ، همه هستی ام ، تمام وجودم تو شدی
از آن لحظه فهمیدم که عاشقم
و عشق برایم فقط یک معنا میدهد ، عشق معنی تو را میدهد!
همه چیز تکرار میشود، روزها و شبها ، ساعتها و فصل ها ،
تنها چیزی که دیگه تکرار نمیشود عشق است!
عشق در قلبم یکیست ، جز تو در دلم هیچکس نیست!

همیشه وقتی بهت نگاه میکنم هیچ چیز برام توی این دنیا ، به اندازه چشمهای تو زیبا نیست
وقتی بغلت میکنم هیچ جا به گرمی آغوشت نیست ، وقتی میبوسمت ،
هیچ چیز به شیرینی لبهات نیست ، من با توام و هیچکس مثل تو نیست! تو برایم بهترینی عزیزم! دوستت دارم

نمیخواهمت دیگر


نمیخواهمت دیگر



هنوز آنقدرها تنها نشدم که به پای تو بیفتم

آنقدرها تنها نشدم که عشق را از تو گدایی کنم

فکر نکن تنها امیدم تویی ، فکر نکن بدون تو میمیرم

چیزی جز بی خیالی و بی وفایی از تو ندیدم

بودنت تنها یک بازیست و من بازیچه تو

نمیخواهمت دیگر ، میخواهم آرام باشم و بی درد

میخواهم نفس بکشم راحت ، به دور از نفسهای تو و رها از دامت

نمیخواهم تو را ، دیگر به سراغ من نیا

گرچه میدانم بعد از رفتنت سراغی از دلم نمیگیری

شاید من روزی دلم هوایت را کند اما تو حتی خاطره هایمان را هم در ذهنت نمیبینی

نمیخواهم تو را ، تویی که دیگر برایم هیچ ارزشی نداری

میدانم پشیمان میشوی ، تنها و بی همزبان میشوی

برو و بیخیال من شو  ، آنقدرها مرا میخواهند که تو حسرت نمیشوی برایم

هیچگاه ماندگار نمیشوی برایم

حسرت با هم بودن را در دلت میگذارم

من همین روزهاست کسی دیگر را در آغوشم بفشارم…



عشق یعنی...



میلاد محبوب ترین وبلاگ عاشقانه


دفتر عشق 9 ساله شد


هفتصد و یکمین پست در جشن 9 سالگی دفتر عشق


بیوگرافی نویسنده:»

 مهدی لقمانی 

متولد 16 مهر 1363 - شیراز 

تحصیلات : لیسانس عمران  

 مدت وبلاگ نویسی : 12 سال


و اینک وبلاگ غوغای عشق در دفتر عشق یکی از محبوبترین 

و پرطرفدارترین وبلاگهای سالهای اخیر است ،

وبلاگی که فقط یک وبلاگ نیست ، جایی است 

برای درد دل ، برای آرامش ، برای یاد آوردن خاطره های تلخ و شیرین 

و اینک میلاد  دفتر عشق را جشن میگیریم :::


با تشکر فراوان  از مدیران محترم سایت بلاگ اسکای   

 

طی دو سال شرکت در انتخاب برترین وبلاگ :»

وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده مهر ماه 1387 در سایت نایت اسکین 


وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده شهریور ماه 1389 در سایت تاپ بلاگین

عشق یعنی ...



عشق یعنی : تویی که زیر و رو کردی دنیای مرا

به اوج رساندی آن قلب تنهای مرا

عشق یعنی : تویی که مرا عاشق خودت کردی

تویی که مرا محو چشمهای ناز خودت کردی

عشق یعنی وفاداریت ، محبتهایت ، آن قلب پاک و مهربانت

عشق یعنی تو ، تویی که به من یاد دادی رسم عاشق بودن را

عشق یعنی چشمانت ، چشمانی که مرا دیوانه میکنند

وقتی خیره میشوم درونش،انگار دنیایی را میبینم که عاشقانه میپرستمش

عشق یعنی : اشکهایم ، اشکهایی که از دلتنگی تو میریزند از گونه هایم

عشق یعنی : انتظارم ، انتظاری که سالهاست برای رسیدن به تو میکشم

عشق یعنی : منی که قلبم را جز تو به کسی ندادم

و از آن زمان که آمدی نگاهم به هیچ نگاهی دوخته نشد

آتش قلبم برای هیچکس جز تو شعله ور نشد

عشق یعنی : زیر باران آنقدر دلم هوایت کرده بود که اشک میریختم

در میان همه میرفتم ، همه نگاه میکردند مرا ،

میگفتند این دیوانه چرا به بیراهه میرود؟

عشق یعنی : لحظه به لحظه به یادت بودن و همه زندگی را فدایت کردن

عشق یعنی : به  عشقت تک تک ستاره ها را شمردن ،

شبها را تا صبح، نام تو را زیر لب زمزمه کردن

عشق یعنی : تویی که مثل و مانندی برایم نداری ،

تویی که همه جا و همیشه از فکرم بیرون نمیروی

عشق یعنی ، منی که عاشق توام و تا ابد مال تو ...

عشق یعنی ، هیچگاه حرفهای روز اولم را زیر پا نگذاشتم ،

عهدم را نشکستم و به انتظار هیچکس جز تو ننشستم!

عشق یعنی : تویی که وقتی گفتی مال منی ،

در میان همه فریاد زدی مال منی، مرا هیچگاه پنهان نکردی از دیگران ....

عشق یعنی در میان غمهایت برای من شاد بودی و

در میان شادی هایت همیشه با من بودی...

عشق یعنی آرامش به قلب من دادی ،

به من همیشه نفس دادی حتی در هوای گرفته نفسهایت...

عشق یعنی ، هوای با تو بودن ، فصل ها را به انتظارت با عشق پشت سرگذاشتن

عشق یعنی تو ، تویی که قلبم تنها برای تو میتپد...

عشق یعنی ، برای تو نوشتن ، احساسم را برای تو ابراز کردن

عشق یعنی یک دنیا ، دوستت دارم به خدا!



طعم عشق، حس آرامش


طعم عشق ، حس آرامش




میخواهم رها از همه دنیا باشم ، تنها یک کلام از قلب تو جدا نباشم

نمیخواهم برای این و آن باشم ، میخواهم تنها در قلب تو باشم

میخواهم چشمهایمان به یک سو خیره باشد

دستهایمان در دست هم قدمهایمان موازی باهم باشد

برویم و برویم تا برسیم به جایی که هیچکس جز من و تو نباشد

حتی خدا هم از ما خبری نداشته باشد

آرامش میخواهم در کنارت ، بی دغدغه ، بی آنکه هراسی داشته باشم از سرنوشت

نه انتظار را میخواهم نه بی قراری را ، نه دلتنگی را میخواهم نه گریه و زاری را

همین که در قلبمی ، همین که در کنارمی ، این حس همیشه با تو بودن برایم آرامش است

میخواهم تا زنده ام لذت ببرم از عشقی که تنها دلخوشی من در این دنیاست

تمام سهم من از این زندگی ،قلبیست که عاشقت شده

چیزی ندارم جز این قلب که لحظه به لحظه بهانه تو را میگیرد

قدم برداشتم در راه عشقی که صدها قدم در راه من برداشت

عاشق کسی هستم که بیش از این ها بر من عاشق است

گرچه بارها اشتباه کردم و گذشتی از خطایم

گرچه بارها دلت را شکستم و گذشتی از اشتباهم

گرچه بارها اشکت را در آوردم و باز هم نشستی به انتظارم ، تو مرا به هیچکس نفروختی

تو عشق را از همه چیز بالاتر دانستی ، و به  آنچه برایت با ارزش بود رسیدی

و من نیز تویی که با ارزش تر از هر چیزی در این دنیاست

را به هیچ قیمتی از دست نمیدهم، راهی که تو در آن نباشی را نمیروم

به آسمانی مینگرم که تو خیره به آنی ، همانی را میپرستم که تو دست به دامن آنی

دوستت دارم ای تو که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من آموختی



هنوز عاشقتم



هنوز عاشقتم

تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من به انتظارت مانده ام اینجا



فرق من و تو در این است ، به اندازه یک دنیا فاصله میان من و تو و یک عشق ماندنی است

تو درونت عشق نیست ، دلت با من نیست ، نمیفهمی ، نمیدانی ، نمیدانی که چقدر برایم عزیزی

به هوای عشق آمدی و مرا بی نفس کردی ، یک روز ، یک لحظه مرا از خودت جدا کردی

یک قلب عاشق و یک حسرت ماندگار ، این هم سرنوشت من بود که

بی وفایی در قلبم ماند به یادگار

بین من و تو چیزی نمانده ، اما در قلبم یک فریاد بی صدا مانده ،

در دلم همان احساس و همان حسرت سرد به جا مانده

برای من، تو میمانی و میمانی و خاطره هایت همیشه خواهد ماند،

این خود خودت هستی که شعر بی وفایی را خواهد خواند

چیزی نشده ، هیچ اتفاقی نیفتاده ، تنها دلم شکسته  و تنها مانده ام

این شعر را هم برای دل خودم سروده ام ، تا بخوانم و بیشتر اشک بریزم ،

تا با آمدن اشکهایم ، آرام بگیرم

دست خودت نیست ، بی وفایی دیگر

شاید مرا نمیخواهی و دوستم نداری ، اجباری نیست ،

اما کاش از همان روز اول نمیگفتی که دوستم داری

کاش از همان روز اول نمیگفتی که مرا میخواهی ، نمیگفتی که مرا هیچگاه تنها نمیگذاری

کاش چشمم به چشمت نمی افتاد، این دل لعنتی به دست و پایم نمی افتاد

تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من همچنان اشک میریزم اینجا

فکر نکن عاشقت هستم ، فکر نکن التماست میکنم که برگردی.......

بی خیال نمیتوانم به دل خودم هم دروغ بگویم:: هنوز عاشقتم