نمیخواهمت دیگر
هنوز آنقدرها تنها نشدم که به پای تو بیفتم
آنقدرها تنها نشدم که عشق را از تو گدایی کنم
فکر نکن تنها امیدم تویی ، فکر نکن بدون تو میمیرم
چیزی جز بی خیالی و بی وفایی از تو ندیدم
بودنت تنها یک بازیست و من بازیچه تو
نمیخواهمت دیگر ، میخواهم آرام باشم و بی درد
میخواهم نفس بکشم راحت ، به دور از نفسهای تو و رها از دامت
نمیخواهم تو را ، دیگر به سراغ من نیا
گرچه میدانم بعد از رفتنت سراغی از دلم نمیگیری
شاید من روزی دلم هوایت را کند اما تو حتی خاطره هایمان را هم در ذهنت نمیبینی
نمیخواهم تو را ، تویی که دیگر برایم هیچ ارزشی نداری
میدانم پشیمان میشوی ، تنها و بی همزبان میشوی
برو و بیخیال من شو ، آنقدرها مرا میخواهند که تو حسرت نمیشوی برایم
هیچگاه ماندگار نمیشوی برایم
حسرت با هم بودن را در دلت میگذارم
من همین روزهاست کسی دیگر را در آغوشم بفشارم…
میلاد محبوب ترین وبلاگ عاشقانه
دفتر عشق 9 ساله شد
هفتصد و یکمین پست در جشن 9 سالگی دفتر عشق
بیوگرافی نویسنده:»
مهدی لقمانی
متولد 16 مهر 1363 - شیراز
تحصیلات : لیسانس عمران
مدت وبلاگ نویسی : 12 سال
و اینک وبلاگ غوغای عشق در دفتر عشق یکی از محبوبترین
و پرطرفدارترین وبلاگهای سالهای اخیر است ،
وبلاگی که فقط یک وبلاگ نیست ، جایی است
برای درد دل ، برای آرامش ، برای یاد آوردن خاطره های تلخ و شیرین
و اینک میلاد دفتر عشق را جشن میگیریم :::
با تشکر فراوان از مدیران محترم سایت بلاگ اسکای
طی دو سال شرکت در انتخاب برترین وبلاگ :»
وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده مهر ماه 1387 در سایت نایت اسکین
وبلاگ دفتر عشق وبلاگ برگزیده شهریور ماه 1389 در سایت تاپ بلاگین
عشق یعنی ...
عشق یعنی : تویی که زیر و رو کردی دنیای مرا
به اوج رساندی آن قلب تنهای مرا
عشق یعنی : تویی که مرا عاشق خودت کردی
تویی که مرا محو چشمهای ناز خودت کردی
عشق یعنی وفاداریت ، محبتهایت ، آن قلب پاک و مهربانت
عشق یعنی تو ، تویی که به من یاد دادی رسم عاشق بودن را
عشق یعنی چشمانت ، چشمانی که مرا دیوانه میکنند
وقتی خیره میشوم درونش،انگار دنیایی را میبینم که عاشقانه میپرستمش
عشق یعنی : اشکهایم ، اشکهایی که از دلتنگی تو میریزند از گونه هایم
عشق یعنی : انتظارم ، انتظاری که سالهاست برای رسیدن به تو میکشم
عشق یعنی : منی که قلبم را جز تو به کسی ندادم
و از آن زمان که آمدی نگاهم به هیچ نگاهی دوخته نشد
آتش قلبم برای هیچکس جز تو شعله ور نشد
عشق یعنی : زیر باران آنقدر دلم هوایت کرده بود که اشک میریختم
در میان همه میرفتم ، همه نگاه میکردند مرا ،
میگفتند این دیوانه چرا به بیراهه میرود؟
عشق یعنی : لحظه به لحظه به یادت بودن و همه زندگی را فدایت کردن
عشق یعنی : به عشقت تک تک ستاره ها را شمردن ،
شبها را تا صبح، نام تو را زیر لب زمزمه کردن
عشق یعنی : تویی که مثل و مانندی برایم نداری ،
تویی که همه جا و همیشه از فکرم بیرون نمیروی
عشق یعنی ، منی که عاشق توام و تا ابد مال تو ...
عشق یعنی ، هیچگاه حرفهای روز اولم را زیر پا نگذاشتم ،
عهدم را نشکستم و به انتظار هیچکس جز تو ننشستم!
عشق یعنی : تویی که وقتی گفتی مال منی ،
در میان همه فریاد زدی مال منی، مرا هیچگاه پنهان نکردی از دیگران ....
عشق یعنی در میان غمهایت برای من شاد بودی و
در میان شادی هایت همیشه با من بودی...
عشق یعنی آرامش به قلب من دادی ،
به من همیشه نفس دادی حتی در هوای گرفته نفسهایت...
عشق یعنی ، هوای با تو بودن ، فصل ها را به انتظارت با عشق پشت سرگذاشتن
عشق یعنی تو ، تویی که قلبم تنها برای تو میتپد...
عشق یعنی ، برای تو نوشتن ، احساسم را برای تو ابراز کردن
عشق یعنی یک دنیا ، دوستت دارم به خدا!
طعم عشق ، حس آرامش
هنوز عاشقتم
تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من به انتظارت مانده ام اینجا
فرق من و تو در این است ، به اندازه یک دنیا فاصله میان من و تو و یک عشق ماندنی است
تو درونت عشق نیست ، دلت با من نیست ، نمیفهمی ، نمیدانی ، نمیدانی که چقدر برایم عزیزی
به هوای عشق آمدی و مرا بی نفس کردی ، یک روز ، یک لحظه مرا از خودت جدا کردی
یک قلب عاشق و یک حسرت ماندگار ، این هم سرنوشت من بود که
بی وفایی در قلبم ماند به یادگار
بین من و تو چیزی نمانده ، اما در قلبم یک فریاد بی صدا مانده ،
در دلم همان احساس و همان حسرت سرد به جا مانده
برای من، تو میمانی و میمانی و خاطره هایت همیشه خواهد ماند،
این خود خودت هستی که شعر بی وفایی را خواهد خواند
چیزی نشده ، هیچ اتفاقی نیفتاده ، تنها دلم شکسته و تنها مانده ام
این شعر را هم برای دل خودم سروده ام ، تا بخوانم و بیشتر اشک بریزم ،
تا با آمدن اشکهایم ، آرام بگیرم
دست خودت نیست ، بی وفایی دیگر
شاید مرا نمیخواهی و دوستم نداری ، اجباری نیست ،
اما کاش از همان روز اول نمیگفتی که دوستم داری
کاش از همان روز اول نمیگفتی که مرا میخواهی ، نمیگفتی که مرا هیچگاه تنها نمیگذاری
کاش چشمم به چشمت نمی افتاد، این دل لعنتی به دست و پایم نمی افتاد
تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من همچنان اشک میریزم اینجا
فکر نکن عاشقت هستم ، فکر نکن التماست میکنم که برگردی.......
بی خیال نمیتوانم به دل خودم هم دروغ بگویم:: هنوز عاشقتم