ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حس تنهاییم
نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی
یه وقتایی دلم میگیره ، تو نمیفهمی ، نمیدونی چی میگذره بهم
فقط توی خودم میریزم ، همه اون دلواپسی ها رو
یه وقتایی میشینم یه گوشه ای و زل میزنم به یه جا
جوری میشه که انگار بی خبرم از همه جا
حس میکنم تنهام ، کسی نیست آرومم کنه
هیچی نمیخوام جز اینکه فقط اون لحظه کنارم باشی ودستامو بگیری ، فقط همین
امااون گوشه ای که نشستم انگار اسیرم ، تنهام ، همدردی نیست
گاهی باید فقط منتظر این بود که زود زمان بگذره
اون لحظه های سرد و دلگیر تموم بشن
کاش درکم میکردی ، کاش منو میدیدی ، اگر زل میزدی به چشمام ، میفهمیدی که حالم سر جاش نیست ، میفهمیدی که آرامش میخوام ، اونم از تو ، نه هیچکس دیگه !
گاهی از دست همه دلگیری ، هرجا باشی یک جا نشسته ای وگوشه گیری
همصدایی با سکوت ، قصه اینجا تمام شد که یکی بود ، یکی برای همیشه رفته بود
من به عشق دیدن آسمان رفتم ورفتم ، اما سقوط کردم
تا رسیدمبه دشت گلهاخزان آمد ، تا رسیدم به مهتاب ، سحرآمد..
من بعد از تو، به جایی رسیده ام که تنهایی هم دیگر نگاهم نمیکند
با یکنگاه ،یکبار برای همیشه اسیر شدم ، من درگیر روزهایی شدم که فقط برایم به رنگ غروب بودند.
هر همدمی می آید مثل خودم به غم مبتلا میشود، هر همزبانی می آید مثل من اسیر سکوتی میشود که بی انتهاست...
نمیخواهم دیگر کسی را به دردم مبتلا کنم، دردی که دیگردوایی ندارد....