عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

محکوم به سکوت

محکوم به سکوت
باران هم برای آمدن بهانه می گیرد ، می ترسد از باریدن
هوای مسمومی است ، سرزمینی پر از گرگ ...
من به یک قطره آب هم قانعم در جایی که حتی این کویر هم غنیمت است!
سر به زیر بودم رویاهایم بر باد رفت ، سر به هوا شدم و همه چیز زیر خاک رفت...
تشنه ام ، در حسرت محبت ، در آرزوی همنشینی با کسی که تنها برای خودش قدم برندارد
شاید به جایی رسیده ام که نفرت دارم از تمام آدمهایی که به ظاهر خنده بر لب دارند ، به ظاهر دلسوزند و به ظاهر مهربان...
برمیگردم به سر خط ، شاید آن هوای مسموم همه را بیمار کرده است
شاید آن قطره ی آب همه را گمراه کرده است
چهره ای روی چهره ی واقعی ، مثل ابری سیاه روی آسمان آبی
نه به آن پرنده ای که در قفس است و به دام افتاده ، نه به آن عقابی که آنقدر اوج گرفته تا به آخر آسمان رسیده
میخندیم از حقیقت و اشک میریزیم از آن چیزی که واقعیت ندارد
دروغ های شیرین و صداقت های تلخ ، ما همه محکومیم به سکوتی که درونش پر از صداقت است و آزادیم از فریاد پر از دروغ!

حکایت بارانی

حکایت بارانی


باران است و دلم تنگ ، حس من بیش از گذشته پر رنگ

میخواهم بگویم امشب در این شب قشنگ

تو با باران آمدی و شستی غم را از دلم

بگذار از دلم برایت بگویم گلم

که این آسمان همنوا با من است

که دلم تنگ است و تنگ است و خدا با من است

و آن کسی که با من است

دارم راز و نیاز ها با او

که تو را میخواهم و تو را میخواهم

او که با من است میدانم که تو را میرساند به من

و این حکایت همیشه می ماند در دلها

حکایتی بین من و تو و خدا

که باران آمد و خدا آمد و تو نیامدی

به رسم باران و این هوای بارانی ، میشکنم بغض دلتنگی ها را

تا بگویم به تو، تا که باران است ، فاصله در بینمان گریزان است

این راز را خدا نداند ، تنها بین من و تو و باران است...

خط آخر حرفم و آخرین کلام، به شرط اینکه سه نقطه بماند در آخر این کلام:

همیشه با تو میمانم ای تنها سر پناهم ...

به هوای تو

به هوای تو...
به هوای تو آمدم دوباره سری به قلبم بزنم ، به هوای تو آمدم تا دوباره از احساسم بنویسم
به هوای تو آمدم تا دوباره بنویسم شعری دیگر، ورق بزنم دفتر عشقم را تا برسم به حسی دیگر
چه روزهایی را پشت سر گذاشتم ، چه لحظه هایی را در زندگی ام جا گذاشتم....
اما تو را هیچگاه جا نگذاشتم ، همیشه هم در قلبم بودی و هم در کنارم ، این همان حس آرامشی است که همیشه در وجودم بود ....
شاید عاشقانه هایم از یاد رفته باشند ، شاید این دفتر کهنه بر باد رفته باشد اما آنچه سالهاست از آن نوشته ام حسی است که همیشه در قلبم خواهد ماند ، حسی است که به تو دارم ، عشقیست که در دل دارم...
به هوای تو آمدم تا بگویم بیش از گذشته عاشقت هستم ، تا بگویم آن عشق رویاها هنوز هم حقیقتی است که در قلبم عاشقانه می تپد...
نیاز به آرامش داشتم ، نیاز به سکوتی داشتم که با آمدنش در خلوت قلبم حال مرا دگرگون کرد تا بتوانم از حسی بنویسم که در قلب من و همه عاشقان است.....

یک نفر برایم یک دنیاست


یک نفر برایم یک دنیاست

دل بسته ام به روزهای با تو بودن ، منی که خسته  و تنها همیشه در خلوت خویش مینشستم
نمیدانم کجای زندگی ام ، به کجا میروم ، تنها میدانم تو هستی و دلم به بودنت خوش است!
کمی حال و هوایم با وجود تو بهتر است ، اما هنوز به دنبال آنم عشقم را بیشتر به تو ثابت کنم!
برای من زندگی هیچ زیبایی جز تو ندارد ، همه زندگی ام در تو خلاصه میشود!
احساست را درک میکنم ، تو هم مثل منی ، اما مثل من تنها نبوده ای!
با یک  بوسه از لبانت ، با کمی خیره شدن به چشمانت به دنیایی میروم که تا به حال اینقدر آرامش در قلبم نبوده ، و هیچ حسی زیباتر از این در وجودم احساس نشده ، تنهایی را بیخیال ، گرچه گهگاهی به داد دلم میرسید اما حالا که تو را دارم ، میخواهم تو تنها باشی در تنهایی های من!
دنیای کوچکی است اما قلب های من و تو آنقدر بزرگ است که پر از آرزوهایی است که من در آرزوهای تو هستم و تو در آرزوهایی منی هستی که به امید به حقیقت پیوستن آنها نشسته ام!
هر جا باشیم ، هر جا برویم با همیم ! دلم گرفت ، نمیشکنم ، سرم را بر روی شانه هایت میگذارم و آرام میگیرم ، تا حس کنم یکی هست در این دنیا ، یکی هست که برایم یک دنیاست!

میلادی با عشق

میلادی با عشق :» نویسنده : مهدی لقمانی


به مناسبت روز تولدم



و اینبار با تو متولد شدم ، با تویی که پاییز را در کنار منی...
اینبار مثل گذشته ها کوچه باغهای برگ ریزان را تنهایی قدم نمیزنم ،
اینبار مثل گذشته ها با دلی شکسته از اینجا گذر نمیکنم....
و روز میلادم به عشق تو می آید ، به شوق بودن تو می آید
یک سال دیگر گذشت از زندگی ام...
هیچ روز خوبی را جز روز به تو رسیدن ندیدم ، و اینبار تو هستی و پاییز و یک دنیا عشق
مهر من قلب تو است ، وجود مهربان تو است ، مهر من گرمی محبت های تو است
مهر من فرداهایی است که تمام آرزوهایم را در کنار تو میبینم
مهر من دنیایی است که تنها دلخوشی من در آن تویی!
و افسوس که عمر زود میگذرد ، و این است که میترسم روزی همه چیز تمام شود و عشق ما یک قصه شود
همین که مال من هستی ، ای عشق بی همتای من ، تو همان دنیای من هستی
هیچگاه برایم معنی ندارد گذر عمر ، آنگاه که تو تمام عمر من هستی....
و اینبار تولدی دیگر در کنار تو که تمام هستی منی....