عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
محکوم به سکوت
باران هم برای آمدن بهانه می گیرد ، می ترسد از باریدن
هوای مسمومی است ، سرزمینی پر از گرگ ...
من به یک قطره آب هم قانعم در جایی که حتی این کویر هم غنیمت است!
سر به زیر بودم رویاهایم بر باد رفت ، سر به هوا شدم و همه چیز زیر خاک رفت...
تشنه ام ، در حسرت محبت ، در آرزوی همنشینی با کسی که تنها برای خودش قدم برندارد
شاید به جایی رسیده ام که نفرت دارم از تمام آدمهایی که به ظاهر خنده بر لب دارند ، به ظاهر دلسوزند و به ظاهر مهربان...
برمیگردم به سر خط ، شاید آن هوای مسموم همه را بیمار کرده است
شاید آن قطره ی آب همه را گمراه کرده است
چهره ای روی چهره ی واقعی ، مثل ابری سیاه روی آسمان آبی
نه به آن پرنده ای که در قفس است و به دام افتاده ، نه به آن عقابی که آنقدر اوج گرفته تا به آخر آسمان رسیده
میخندیم از حقیقت و اشک میریزیم از آن چیزی که واقعیت ندارد
دروغ های شیرین و صداقت های تلخ ، ما همه محکومیم به سکوتی که درونش پر از صداقت است و آزادیم از فریاد پر از دروغ!
سلام وبلاگ قشنگی داری خوش حال می شم به وبلاگم سر بزنی
سلام وب جالبی دارین خوشحال میشم به وبم بیاین نظر یادتون نشه
سلام دوست عزیزم شما به کاپ چت دعوت شدید لطفا کنید دعوت ما رو پذیرفته و به کاپ چت وارد شویدhttp://www.cup-chat.ir/