برای نداشتنت
برای داشتنت گذشتم از سختی ها ، دلتنگی ها ، بی قراریها
برای داشتنت گذشتم از همه چیز ، از احساسم و این چشمهای خیس
گذشتم از غرورم ،از تنهایی این دل صبورم....
برای داشتنت از خودم نیز گذشتم ، از تمام گذشته هایم نیز گذشتم....
برای داشتنت چه شبهایی تا صبح بیدار ماندم ،
از تمام لحظه هایم جا ماندم، من آخر این قصه را نخواندم....
آخرش برای داشتنت بیهوده به دنبالت می آمدم....
آخر قصه تو رفته بودی ، اما چرا به من نگفته بودی که یک روز میروی....
برای داشتنت به قلبم نیز پشت کردم ، چقدر شب و روز گلایه از سرنوشت کردم....
رفتی و مرا جا گذاشتی ، مرا با تمام خاطره هایت تنها گذاشتی ....
حالا من مانده ام و خاطره ها، در کنار تو بودن ها ، بوسیدنت ، آغوشت و همه آن بهانه ها....
یادم می آید به آن قول و قرارت ، گفتی همیشه با منی تا لحظه مرگ در نهایت....
یادم می آید که میگفتم دروغ است ، عشق همیشه برایم سوت و کور است ،
گفتی روشن میکنی خانه دلم را ، مثل همه نیستی که بازی بگیری قلبم را ،
مرا بگو که برای داشتنت بر روی دلم پا گذاشتم، مرا باش که قرارم را با تنهایی کنار گذاشتم.....
و اینک برای نداشتنت ، داشتنت را فراموش خواهم کرد....
تنها عاشق تو
عشقت را به دنیا نمیدهم ، میخواهمت ، بی بهانه دوستت دارم...
وقتی در کنارمی حس میکنم همه دنیا مال من است...
عاشق سکوت بینمان هستم ، وقتی خیره میشوی به چشمانم ، همه وجودمی ای تنها تکیه گاهم
عاشق اینم که دستانم را در دستانت بفشاری ،
همه رازهایت را با دلم در میان بگذاری....
تا زنده ام ، میخواهم با عشق تو باشم ، همسفر ، همصدا ، همنفس ، باشم برای تو همه کس.
برای من تو وفاداری ، جدا از همه آدمهای بی وفای این دنیایی....
تویی که باید باشی برای بودنم ، باشی برای اینکه قلبم بتپد ،
تا نفس کم نیاورم ، تا به عشقت همیشه زنده بمانم....
نگاهت ،وقتی نگاهم میکنی چقدر مهربان است ،
صدایت ، وقتی صدایم میکنی به دلم مینشیند و اینگونه من دیوانه تر میشوم،
بیشتر از همیشه عاشق این لحظه های در کنار تو بودن میشوم....
هیچگاه از این زندگی سیر نمیشوم ، آنگاه که تویی تنها دلیل بودنم....
بی تو نابودم