عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عمر بی وفا

عمر بی وفا


چه زود میگذرد ، حتی اجازه نمیدهد چشم بر روی هم بگذاریم یک لحظه...
عمر را میگویم...
قدرش را نمیدانیم ، با درد وغم و غصه لحظه ها را میگذرانیم ...
چه سود دارد غصه خوردن، برای عمری که همچنان در حال رفتن است ومنتظر ما نمیماند
چه زود گذشت ، بدجور دلتنگ آن روزها هستم ، برای آن آدمها ، برای تمام لحظه ها....
کاش میشد برگردم به همان روزها، با همان احساس ....
چشمهایم را بر روی هم گذاشتم و لحظه ای تصورکردم تمام روزهایی را که گذشت و تنها آه کشیدم
افسوس غصه هایی که کشیدم را میخورم ، که چرا لبخند کمتر بود در لحظه هایم....
هنوز دیر نشده ، بیا با گذرعمر کاری نداشته باشیم ، تنها بخندیم ، حتی به همین گذر لحظه ها...
عمر بی وفاست ، این ما هستیم که به زندگی وفاداریم و با وجود تمام سختی ها ، همچنان با عشق نفس میکشیم....

به احترام دلم

به احترام دلم


با واژه ها بیگانه ام ، نه با آن احساس که بتوانم  ابرازشان  کنم، نه نفسی مانده که بخواهم بیانشان کنم
هر چه دلم میگوید مینویسم ، آخرش جمله ای میشود که یا پایان دارد ، یا پایانی ندارد....
مینویسم تا ماندگار شود حرف های یک دل ، نه اینکه مثل یک قایق شکسته بنشیند بر گل....
با واژه ها بیگانه ام ، از دل مینویسم ، از دردهایش، حرفهایش ....
از گلایه ها ، آن دلتنگی و بهانه ها ، آن حرفهایی که نیاز است به گفتنش
تا نماند درونش ، که بسوزد ، بپوسد ، وتمام شود....
هر که آمد و گفت احساس نداری ، لبخندی زدم و در دل گفتم تو اصلا دل نداری...
دلم میخواهد در حال خودش باشد، کسی سر به سرش نگذارد ، تا بگوید هر چه میخواهد...
تا به آنچه میخواهد برسد ، آرامش ، آری به آرامش برسد....
و آنگاه آنچه از حرفهای دلم میماند ،مهم نیست چیست ، مهم این است که خالی میشود از همان گلایه ها ، همان بهانه ها ....
من هم به احترام دلم ، هر چه او گفت نوشتم ، نه برای اینکه کسی بخواند، برای اینکه دلم همیشه آرام بماند....

چه کرده ای با دلم

چه کرده ای با دلم...


چه کردی با من ، که اینک در حال خودم نیستم ، چه کردی با دلم ،که مثل گذشته ها آرام نیستم
لحظه ای نیامده که در فکر تو نباشم ، یا حتی حس کنم تنها باشم....
چه کرده ای با من که چشمهایم هر شب رو به آسمان است ، دلم لحظه به لحظه منتظر باریدن باران است...
تو چه کرده ای با من ، امان از آن چشمهای زیبایت...
لحظه ای آرامش میخواهم ، آن هم در کنار تو ، اما افسوس که اینک راضی ام حتی به شنیدن صدای تو
یک لحظه کافی بود برای اینکه مرا در دام خودت بیندازی ، تنها یک لحظه ، فقط یک لحظه!
یک لحظه کافی بود تا زندگی را به رنگی دیگر ، لحظه هایم را با حالی دیگر و قلبم را به این روز ببینم
تو چه کرده ای با من ، امان از آن خنده های شیرینت...
یک لحظه کافی بود تا دلم دیوانه شود ، همچو یک پروانه شود ، تا بسوزد و بسوزد و آب شود همچو شمع در دل احساساتم ....
حال عجیبی دارم ، حس خوب اما دلگیری دارم ، شبیه دلهره ، ترس !
لحظه ای آرامش ندارم ، من که جز تو کسی را ندارم که به این حال انداخته است مرا....
تنها با بودنت ، بودنت ، حس کردنت ، گرفتن دستهایت ، به آرامش خواهم رسید....

دلم تنگ کسی است...

دلم تنگ کسی است...


بی تاب ، بیقرار ، در گوشه ای از اتاق ، نشسته ام ، صدای تپشهای قلبم را میشنوم
و خوب میدانم که درد قلبم چیست، خوب میدانم قلبم در فکر کیست....
دلم تنگ کسی است، دلم تنگ کسی است...
دلم تنگ کسی است که شاید او حتی لحظه ای هم در فکر من نیست....
بگذار در رویای خودم باشم حتی اگر مرا نمیخواهی ، همین رویا هم برایم شیرین است ...
بگذار در رویاهایم عاشقت باشم ،حست کنم ،لمست کنم و بگویم دوستت دارم...
دلم تنگ کسی است که او هیچوقت در کنارم نیست....
تا چشمانت را دیدم ، قلبم به تپش افتاد، اسیرت شدم ، نمیخواهم باور کنم که عاشقت شدم
منی که از عشق می هراسم ، منی که تحمل تلخی هایش را ندارم
و اما کار دلم از کار گذشته و اسیر است و دلم تنگ تو است .... دلم به هوای آمدن تو است...


در کنار تو

در کنار تو بودن


در کنار تو آرامم ، در کنار تو همیشه  عاشق بارانم

در کنار تو ، غرق در بودنت ، چه لذتی دارد بوسیدنت....

امید به فردها ، عاشق رویاها ، در کنار تو زیبا میبینم تک تک لحظه ها را....

در کنار تو بودن ، یعنی خوشبختی ، یعنی آرامشی که همیشه در دلم نقش میبندد

به دور از تاریکی ها ، غرق در هم شده ایم و به هوای با هم بودن هر دو سر به هوا

درود بر عشق ، عشقی که تنها از زمان آمدنت حسش کردم و آن را در دل پذیرفتم

دنیایی که از لحظه آمدنت برایم معنای واقعی زندگی را نشان داد

و تویی همه زندگی ام ، دلیل بودنم ، زنده بودنم ، همیشه عاشق بودنم...

در کنار تو ، به دور از غم هایم ، محو چشمهایت ، حتی در کنارت هم بی قرارت هستم...