عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

آرامش عشق

آرامش عشق


زیباترین لحظات زندگی ام در کنار تو میگذرد

ما هر دو میدانیم عشقمان ابدیست ، آن حس عاشقانه در دلهایمان همیشگیست

ما هر دو میدانیم عاشقترینم ، در سرزمین عشاق این ماییم که بهترینیم

سالهاست که با عشق هم زنده ایم ، ما با هم ، و بدون هم میمیریم.....

هیچ چیز نمیتواند آرامش زندگیمان را بر هم بزند آنگاه که عشق و خدا هر دو با ما هستند...

و ما لذت میبریم از با هم بودن ، از زندگی  و تمام لحظه هایش....

آنگاه که تمام عاشقانه هایم را برای تو مینویسم لذت میبرم از عشق نوشتن....

سرت بر روی شانه هایم ، سرم بر روی سینه ات گوش میکنم صدای مهربان قلبت را

تو از من میگویی و از زیبایی های زندگی ، من از تو میگویم و احساس عاشقی...

من از عشقی میگویم که در دلهایمان محفوظ است ، تو میگویی که همه دلخوشی ما در زندگی همین است ....

که عشق همیشه با ماست ، تا اینجا هم که با هم زنده ایم  به لطف خداست....

به هیچکس جز تو هیچ نیازی ندارم ، آنگاه که آغوشت ، نگاهت ، تمام وجودت در اختیار من است

نیاز من تویی ، بودنت ، آرامش در کنار تو بودن است....

آرامیم در کنار هم ، لذت میبریم با هم ، اینجا ما برنده ایم ،آنها که درحسرت نشسته اند همیشه بازنده اند....



یک حس خوب

یک حس خوب

حس خوبیست تو را داشتن ، لحظه زیباییست در کنار تو، همراه با تو....

نفس زندگی را میگیریم در راه نفسگیری که پیش روی ماست

میشکنیم سد همه سختی ها را با عشق با محبت ، لذت می بریم از لحظات  در کنار هم بودن

برای تو که همه وجودمی و تمام قلبم را عشق تو فرا گرفته ، برای تو که ثانیه به ثانیه دلم هوایت را میکند ،

 برای تو که تمام هستی منی ، برای تو که جایگاهت تا ابد همیشه در قلب من است هر کاری میکنم....

هر کاری میکنم برای همیشه داشتنت ، برای بودنت ، بوسیدنت ، در آغوش کشیدنت

هستم یک عاشق ، تا بوده همین بوده این قلب بی قرار من

تا بوده ، مهر تو همیشه در دلم بوده.....

و باز از تویی میگویم که همیشه نامت بر سر زبانم است ، عشقت در کنج دلم است 

وهمیشه عشقت در دلم غوغا میکند  ، از تویی میگویم که  هستم دیوانه ی چشمانت ، 

مستم ، مست آن عطر موهایت ، هستم تا ابد در آن دل مهربانت ، بستم تا ابد عهدم را به احترام عشق پاکت

حس خوبیست تو را داشتن ، هیچگاه نمیترسم از رفتنت ، آنگاه که میدانم تو هم مثل منی ، مثل من وفادار و تا ابد عاشق یار...

هوای تو را دارم همیشه در هوای بی کسی ها، به عشق آمدنت هستم در لحظه دلواپسی ها ،

 تا می آیی نه دلواپس فردا هستم و نه حس میکنم اینجا تنهایم ، پس باش همیشه لحظه به لحظه در کنارم....


عشق مقدس

عشق مقدس

یک لحظه در قلبم نشستی و یک عمر عاشق تو
یک لحظه چشمانت را دیدم و تا ابد گرفتار تو....
یک لحظه بعد از آن لحظه آرام نبودم ، بی قرار تو و دیدن روی ماه تو بودم
یک لحظه بعد از آن لحظه بی قرار آن بودم که باز هم فردا میبینمت 
یک لحظه بعد از آن لحظه خواب به چشمانم نیامد از آن لحظه...
و این لحظات شیرین ترین روزهای زندگی را برایم آورد
هر چه سخت باشد در راه تو  ، برای من آسان است رسیدن به تو در این راه
و باز با نگاه  به تو ، خود عشق را میبینم ، تویی که تنها عشق منی...
یک روز ، بعد از آن روزها ،به خودم آمدم و گفتم که بی تو هرگز!
یک سال بعد از آن سالهاست دیدم که دیوانه ام ، دیوانه ی تو....
تویی که پاکترینی ، ای عشق مقدسم...
جایگاه تو همیشه در قلب من ، تویی همه کسم....
یک لحظه بعد از داشتن تو ، دلتنگی ها به سراغم آمدند....
تا یک لحظه نبودی ، دلتنگی اینجا بود تا تو رفته بودی.....
یک لحظه برای تمام لحظاتی که میگذرد به احترام تو سکوت میکنم تا عشق هم از تو بگوید...

قانون شکن

قانون شکن


نفسی راحت میکشم با نبودنت ، عذاب میدهد مرا آن بهانه هایت

قدرم را نمیدانی ، تو برای خودت میروی و هیچ چیز از زندگی نمیدانی....

لایق بوسه هایم نیستی ، تو لایق آن نیستی که در آغوش بگیرمت

هستی و نمیبینمت ، اینجایی و حست نمیکنم.... 

تو که از قانون عشق میگویی ، پس چرا خودت قانون شکنی

نفسی راحت میکشم با نبودنت ، تنهایی بیا که برای همیشه میخواهمت

قدرم را نمیدانی ، تو از ماندن میگویی و خودت نمی مانی...

چشمم را بر روی همه بستم ، تا تنها تو را ببینم ،درهای قلبم را بستم تا تنها تو درونش باشی اما ....

اما قدرم را نمیدانی ، تو که از ماندن میگفتی پس چرا بر سر عهدت نماندی؟

نفسی راحت میکشم با نبودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های  در کنار تو بودنت....

من از عشقی میگویم که دیگر نیست ، نه عطری از آن و نه احساسی...

من از تویی میگویم که برای من تمام شده ای ، دلم برایت میسوزد ای دل که به یک درد بی درمان گرفتار شده ای....

نفسی راحت میکشم با نبودنت ، اما..... تا کی؟


گدای محبت

گدای محبت


به یاد گذشته ها ، پرسه در کوچه دلواپسی ها ، اشک در چشمانم و آه میکشم

به یاد لحظه هایی که در کنارم بودی و با هم میخندیدم و از عشق میگفتیم

به یاد روزهایی که به عشق با هم بودن تمام ثانیه ها برایمان شیرین بودند

یک لحظه به خودم آمدم و تو نبودی و من مانده بودم و چشمهای خیسم....

در آن لحظه تشنه محبت بودم ، در آن لحظه آرزویم این بود یکی بیاید تا با او درد دل کنم

خسته در گوشه ای از شهر ، هر که مرا میدید میگفت این دیوانه محبت را گدایی میکند

قلبم در سینه و دل روبروی من ، بیایید و بریزید هر چه محبت دارید در کاسه دلم..

به یاد گذشته ها در حسرت آن روزها میسوزم ، یادش بخیر آن روزی که گفتی بی تو میمیرم...

نتوانستم فراموش کنم آن حرفهایی که شنیدم ، احساسی که در تو حس کردم شاید میگفتم از ته دل است...

نتوانستم فراموش کنم دلی را که شکستی و عهدی را که زیر پا گذاشتی....

درجستجوی ذره ای محبت ، چیزی که دیگر نیست ، و برایم حتی از سوی یک غریبه هم آرزوست