عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

مادرم

وقتی تو هستی آرام نفس میکشم، من در پناه توام و خوشبخت زندگی میکنم
وقتی تو هستی هیچ واهمه ای ندارم ، به عشق تو هیچ غمی در دلم ندارم
تویی فرشته ی زندگی ام ، که هیچگاه چشم از من برنداشتی ، هیچگاه تنهایم نگذاشتی
مادرم ، با تمام وجودم دوستت دارم و از خدا میخواهم همیشگی باشی برایم ، تا زنده ام ماندنی باشی برایم
کلام مادر آنقدر مقدس است که احساس من ،این کلمات نمیتوانند آنچه در دلم است را بیان کنند
به احترام بودنت خدا رو شکر میکنم ، به شوق بودنت اشک میریزم و به عشق بودنت ، زندگی کردن را دوست دارم
مادرم ، روزت مبارک

دنیای من بی تو

هوس آغوشت کردم و نیستی ، نمیدانم کجایی و در فکر کیستی
میتپد دلم لحظه به لحظه برایت ، انگار همین دیروز بود که بودم در کنارت
یک روز بود به همه دنیا نشانم دادی و گفتی این دنیای من است ،
امروز آمده و من در این دنیا هستم و تو را ندارم ، اینجاست که میگویم از همه دنیا بیزارم
از خودم بیزارم که دنیای تو بودم ، از دنیا بیزارم که روزی در خیال تو ، دنیای تو بودم
هوس بودنت را کرده ام ، وقتی که در حقیقت نبودنت غرق شده ام
و اینجاست که چه میفهمند دلتنگی چه دردیست ، انتظار چه طعم تلخیست
میخواهم با خودم کنار بیایم که دیگر نیستی ،
باز هم مثل دیوانه ها سرگردان کوچه ها هستم و همه میپرسند در جستجوی کیستی؟

نفس بکش بانو

نفس بکش بانو ...
اینجا دیگر صحبتی از وفا نیست ، در این زمانه دیگر قلبی عاشق باران نیست
نفس بکش بانو ، اینجا دیگر قلبی برای یک قلب نمیتپد ، آغوشی نیست که برای یک نفر باز شود
سرت را بالا بگیر و نفسی عمیق بکش ، نجابتت را به رخ همگان بکش....
 آغوشت امن ترین و گرم ترین جای دنیاست برایم ، چه لذتی دارد که تا صبح در آغوشت بخوابم
اینجا دیگر جای ما نیست ، جز خیانت و دروغ حسی در دلهای دیگران نیست
غروب همیشه زیبا بود ، هر ستاره در آسمان سهم یک قلب بود....
یک چتر برای دو نفر ، میگفت که مرا با خودت به رویاها ببر
اما امروز ، ستاره ای نیست در آسمان ، باران هم بهانه میگیرد و شاکیست از عابران
نفس بکش بانو ، نفست برایم به گرمای وجود مهربانت است...

دلم گرفته گلم

دلم گرفته و تو نیستی در کنارم ، تا مرا آرام کنی در آغوشت ای همیشه ماندگارم
دلم گرفته و حوصله ای نیست ، اشک از چشمانم میریزد و هیچ آرزویی جز بودنت در دلم نیست
بیزارم از همه آدمها ، کاش میشد هر دویمان فاصله بگیریم از این دنیا
گرفته دلم کاش بودی که از این حال و هوا بیرون بیایم ، خودم باشم و از زندگی ننالم
زخم های عمیقی در دلم ، بی قرار آمدنت هستم گلم ....
شبهای تار ، بی قرار و چشم انتظار ، زندگی هیچ معنایی ندارد بدون یار...
دلم گرفته ، خسته از همه چیز ، جز تو هیچ چیز باعث آرامش من نیست!

در تب عشقت

حال من بهتر میشود وقتی تو هستی ، نفسم هستی و بی تو نفسم میگیرد ، این دل با تو هرگز نمیگیرد
میجوشی همچو چشمه عشق در کوه دلم ، از مهر و محبتهایت همیشه به من میرسد گلم
بیا هیچگاه دستهایمان را رها نکنیم از هم ، اینجا یک لحظه هم نباید دور شویم از هم
تب عشقت مرامیسوزاند ، ببین که بوی عطر تنت مرا تا کجاها میکشاند ،
که اینگونه مست و خرابم از نوشیدن شراب چشمانت ،
اینها را همه میگذارم به حساب آن بوسه ی شیرین از لبانت
حال من بهتر میشود وقتی تو هستی، تو تا آخرین لحظه ی زندگی ام همسفر قلب عاشقم هستی
تو را دارم و انگار دنیایی را دارم ، هیچکس هنوز نفهمیده که چقدر تو را دوست دارم
دیگر کاری به گذشته ها ندارم ، امروز را میبینم که تو را دارم ،
همین امروز برایم زیباست ، روزی بود که میگفتم داشتنت تنها یک رویاست
سر به روی شانه هایت میگذارم ، این تو و این دلم ، شما را در این خلوت عاشقانه تنها میگذارم