نفس بکش بانو ...
اینجا دیگر صحبتی از وفا نیست ، در این زمانه دیگر قلبی عاشق باران نیست
نفس بکش بانو ، اینجا دیگر قلبی برای یک قلب نمیتپد ، آغوشی نیست که برای یک نفر باز شود
سرت را بالا بگیر و نفسی عمیق بکش ، نجابتت را به رخ همگان بکش....
آغوشت امن ترین و گرم ترین جای دنیاست برایم ، چه لذتی دارد که تا صبح در آغوشت بخوابم
اینجا دیگر جای ما نیست ، جز خیانت و دروغ حسی در دلهای دیگران نیست
غروب همیشه زیبا بود ، هر ستاره در آسمان سهم یک قلب بود....
یک چتر برای دو نفر ، میگفت که مرا با خودت به رویاها ببر
اما امروز ، ستاره ای نیست در آسمان ، باران هم بهانه میگیرد و شاکیست از عابران
نفس بکش بانو ، نفست برایم به گرمای وجود مهربانت است...