عهد بسته ام...
تا چشمانت را دیدم دلم لرزید!
تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید!
پرنده ی تنها از قفس دلم پرید...
قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید ، سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید!
قلبم دوباره به لرزه افتاد ، قناری عشق ، ترانه عاشقی را سر داد...
شعرهایم بوی تو را میداد ، خسته نمیشدم هیچگاه از لحظه دیدار....
با این قلب و دلت عهدی بستم به نام عشقت!
چشمهایم خیره به چشمت ، دستم درون دستت ،
به خدا همیشه وفادار میمانم به عشقت!
این خزان با تو بهاری شده ، دلم برایت تنگ شده ،
در کنار تو بودن تنها آرزویم شده ، نامت ورد زبانم شده
عشق تو بهانه ای برای بودنم شده ، رفتنت کابوس هر شبم شده !
خلاصه اینکه اگر باشی ، من زنده ام ، اگر نباشی به خدا میمیرم!
قلبم میشنود صدای تپشهای قلبت را ، قلبم زنده است ،
با همین صدا ، با همین نوای آشنا....
با قلبت عهد بستم که همیشه عاشقت بمانم ، هیچگاه جز نام تو ،
اسم کسی دیگر را بر زبان نیاورم ،
تو اولین و آخرین عشق منی ، عهد بسته ام هیچگاه بهانه نیاورم!
من و تو و باران
آسمان ابری ، هوای بارانی ، دلم تنگ است برای لحظه ی بی قراری!
بی قرار در کنار تو در زیر باران قدم زدن ، بی قرار لحظه های عاشقی!
این هوا ، هوای عاشقیست ، باران بهانه ی همیشگیست!
بهانه ای برای به اوج احساسات رسیدن ، بهانه ای برای با تو به آسمانها پریدن!
پرواز در این هوای بارانی ، خیس خیسم از اشکهای آسمان ،
میرسم به جایی که تو هستی و جشن باران...
رقص برگهای درختان در میان نم نم باران ، من و تو تنهای تنها در خیابان....
صحنه ی لحظه ی دیدار ، در میان نم نم باران ، این حال و هوای عاشقیست،
این لحظه بیادماندنیست!
دلم تنگ است برای لحظه های بارانی ، نمیخواهم فرا رسد روزهای آفتابی ،
من عاشقم ، عاشق این آسمان ابری ، نمیخواهم پایان یابد این لحظه رویایی!
ببار ای باران مهربانم ، قدم میزنم در زیر قطره هایت با یارم ،
مینویسم شعری در وصف تو و دلدارم...
هرگز نمیخواستم...
هرگز نمیخواستم در دام عشق اسیر شوم...
هرگز نمیخواستم به تو دل ببندم و عاشق شوم!
هرگز نمیخواستم غروب شیرین زندگی ام را تلخ ببینم ،
شبها بیدار بمانم و تک تک ستاره ها را به یادت بشمارم!
هرگز نمیخواستم اینگونه شوم ،
دل آرامم را در غوغای عشق گم کنم و در غم دلتنگی ات بنشینم!
نمیخواستم به چشم دیگران یک دیوانه باشم ،
همه بگویند دلت جای دیگری است و درمانده باشم!
نمیخواستم روزی بیاید که با چشمهای خیس برایت نامه عاشقانه بنویسم ،
بگویم که طاقت دوری ات را ندارم و هنوز باید در حسرت لحظه دیدار بنشینم!
هرگز نمیخواستم روزی بیاید که حرفهایم تکراری باشد ،
صبح تا شب بگویم دوستت دارم ، عاشقت هستم
و زندگی ام مثل حبابی روی آب باشد!
نمیخواستم لحظه ای بیاید که از فردا بترسم ،
ترس از این داشته باشم که فردا دیگر تو با من نباشی و من دوباره تنها شوم!
نمیخواستم عاشق شوم ، نمیخواستم لحظه ای بیاید که تنها بهانه دلم تو باشی ،
تنها نیازم گرفتن دستهایت باشد و تنها آرزویم به تو رسیدن باشد!
هرگز نمیخواستم .... هرگز نمیخواستم!
بدجور عاشق توام!
دلتنگم برای تو ، زندگی ام فدای تو ، این قلبم هدیه ای ناقابل ، تقدیم به تو....
نفس کشیدنم مدیون توام ، من گرفتار توام ، به خدا تا آخرین نفس وفادار توام!
سالهاست در انتظار آمدن توام ، تو را که دیدم قلبم لرزید ، بدجور عاشق توام!
باورم کن ، زندگی ام بسته به وجود تو هست ،
تپشهای قلبم همصدا با تپشهای قلب تو است...
هر کس از من بپرسد میگویم او دنیای من است ،
اگر خواستند تو را از من بگیرند ،میگویم این تن ، بی او ، جنازه ی من است!
فدای تو ، دیگر از چه بگویم برای تو ، شکر میکنم آن خدای مهربان را ،
که فرشته ای داد به من، به زیبایی چهره ماه تو....
دلتنگم برای تو ، میتپد قلبم به عشق تو
در انتظار لحظه دیدار ، تشنه ام برای بوسیدن لبهای تو...
مینویسم شعری در وصف تو ، عاشقانه هایم را مینویسم به عشق تو ،
این هم حرف آخرم به تو... دوستت دارم بیشتر از دوست داشتنهای تو...
میترسم...
میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم!
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم!
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم!
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم!
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ،
نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم!
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد،
میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد!
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ،
بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم!
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد!
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید!
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است!
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیبایت است!
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ،
گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن،
اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت!