عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

مرا تنها نگذار

مرا تنها نگذار

 

مرا تنها نگذار ، باور کن عشق مرا ، بشنو درد دلهای مرا....

نرو که رفتنت دلم را بدجور میسوزاند،بمان و مرا آرام کن ،

این دل مرا که درگیر دل تو است امیدوار کن...

مرا تنها نگذار ، تازه گل همیشه بهاری مثل تو را پیدا کرده ام ،

آنقدر در جاده های بی کسی گشته ام که همسفر مهربانی مثل تو را یافته ام ،

من که قلبم را جز تو به کسی نداده ام ،

من که جز تو عاشق کسی دیگر نشده ام و با کسی دیگر هیچ عهدی را نبسته ام!

مرا تنها نگذار که تنهایی با من رفیق نیست ، نرو که زندگی بی تو زیبا نیست!

شبهای بی ستاره سهم من است از اینکه دیگر تو نیستی ،

آن لحظه دلتنگت هستم در حالی که هیچ ردپایی  از تو نیست!

با آن آواز لالایی که برایم خواندی ،

به جای خواب همیشه چشمانم خیس است،

این ترانه غمگین زمزمه هر روز من است ،

مرا تنها نگذار که تنهایی منتظر آمدن من است!

غم به استقبال آمدنم نشسته ، قایق امیدم به گل نشسته ،

تمام درهای قلبت به رویم بسته ، مرا تنها نگذار ، به خدا دلم گرفته ...

مرا تنها نگذار به خدا دلم گرفته ،

بشنو دردهای مرا،  بغض گلویم را گرفته ....


افسانه ی عشق

   


 

افسانه ی عشق

 


نه انگار نمیخواهی باور کنی که عاشقت هستم!

نمیخواهم باور کنم که دیگر برایت تکراری هستم!

شاید دیدن اشکهایم برایت تکراری شده یا شاید دستانم برایت مثل یخ شده !

شاید چشمانم دیگر آن چشمهای زیبا نیست ، دلم مثل گذشته مهربان نیست!

شاید دیگر آغوشم برایت گرم نیست ،  

نمیخواهم باور کنم بازیچه بودم،عشق هوس نیست!

مثل اینکه صدایم برایت دلنشین نیست ، آن حرفهای عاشقانه زیبا نیست !

ای ساز زندگی غمگین بنواز ، ای باران لحظه ای ببار ، دلم گرفته ، با دل من بساز!

نمیدانم گناه قلب تنهایم چه بوده که اینگونه شکسته شد!

نمیدانم در این زمانه باید به چه کسی دل بست ،

این سوی زندگی من هستم ، آن سوی دیگر قلبهای مست!

دوباره قطره ای دیگر از اشک بر گونه ام نشست ،

و باز هم شکست قلبی که به امید بودنت به انتظار فردا نشست !

نه انگار نمیخواهی باور کنی که حالم خراب است ،

چشمهایم هنوز خیره به قاب است ،

میبینم تو را و نفرین میکنم قلبم را ، که چرا عاشق شد!

دیگر این حرفها تکراریست ، عشق افسانه ای بیش نیست!  



راز گل عشق

  

راز گل عشق

 


ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!

باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،

دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!

با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!

چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،

چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!

چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!

کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم ،

به دنبال گلی هستم که تمام دنیا را در جستجوی او گشته ام !

این یک راز است که اینگونه عاشق شده ام ،

عاشق گلی که تنها با او ، به اوج عشق رسیده ام !

گلی که سالها در جستجوی او گشته ام ، با چشمهای خیس به او رسیدم !

او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود!

در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید ،  

تا وقتیکه مردم  با نام او رهسپارم کنید !

خاک شدم برای ریشه ی آن گل ، فدا شدم برای زیباترین گل!

آیا او باور کرد که به عشق وفادارم ، تنها او را میخواهم و با او همصدایم!

آیا او باور کرد که من فدایش میشوم  !

غریبه ای آمد و گلم را از شاخه اش چید و رفت

اینک این جان من است که خاک شد و

در ریشه های آن شاخه ی بی گل گرفتار شد .... 

چه کردی با دلم؟

 

عید سعید قربان بر همه مسلمانان جهان مبارک باد

 

  

چه کردی با دلم؟

  


نمیدانی با دلم چه کردی ، تو مرا عاشق خودت کردی ...

نمیدانی در دلم چه غوغایی است ، دلم لحظه به لحظه با تو است....

شب ها را به عشق تو میخوابم تا سحر با یادت بیدار شوم ...

اگر یاد تو نبود ، حال من از تنهایی گرفته بود ،

اگر تو نبودی ، دلم به چه کسی خوش بود!

دلم به تو خوش است ، که تو هستی و دلم در پی تو است ....

این روزها کار من بی تابیست ،

دلم به رنگ آسمانیست که در گذشته همیشه ابری بود ،

اینک دلم به رنگ آبی آسمانیست!

اگر تو نبودی ، بیخیال این زندگی میشدم ، با عشق بیگانه میشدم ،

با تنهایی هم آشیانه میشدم ، هر شب با اشکهایم همنشین میشدم ...

اگر تو نبودی دلم به چه کسی خوش بود ،  

حالا تو هستی و تنها دلم به بودنت خوش است!

هیچکس نمیتواند جای تو را در قلبم بگیرد،  

گرچه دلهای بیگانه در پی دل من هستند ،

اما هیچکس نمیتواند جز تو ، قلب مرا در اختیار بگیرد...

با من باش ، مرا دوست داشته باش ، من بازیچه نیستم ،  

به عشق وفادار باش...

قلب من مال تو است ، دلم درگیر دل تو است ،

نامت برای همیشه در قلبم حک شده است!

تو با من چه کردی ، دلم را با حضورت گرم گرم کردی ،

نامت را همراه با عشق در دفتر دلم تا ابد ثبت کردی...  

دلم گرفته

دلم گرفته

 


این هوا ، هوای دلگیریست ، فصل قلبم پاییزیست!

آسمان قلبم ابری است ، دلم گرفته ، این چه دردیست!

این چه دردیست که بی دواست ، با گریه هایم هم صداست،

کسی نیست اینجا ، که آرام کند دلم را...

کسی نیست اینجا که پاک کند اشکهایم را ، بشنود درد دلهایم را..

از غم نمینویسم ، اما دلم پر از غم است ، از اشک نمینویسم

اما آن قطره هایی که از چشمانم میریزد نامش اشک است!

من که حرفی نمیزنم ، بغض گلویم را گرفته ، پس بخوان درد دلم را ،

دردی که بر روی کاغذ خیس نوشته ام ، تو که با غم بیگانه نیستی ،

اگر امروز شادی فردا همنشین غمهایی ، تو که امروز از اشکهای من میخندی

فردا خودت اسیر اشکهای چشمهایت خواهی شد!

چرا به بیراهه میروم ، دلم گرفته ، به دنبال آشیانه میروم ،

آشیانه من کجاست ، دل من خسته و تنهاست ،

کسی میشوند فریاد مرا ، نه عزیزم اینجا سرزمین غمهاست!  

بگذار اشک بریزم نگو طاقت دیدن اشکهایم را نداری ، به خدا تو حال مرا نداری،

تو جای من نیستی و قلب شکسته در سینه نداری ، این تنها راه آرامش است ،

دلم گرفته، به خدا این تنها راه شکستن بغض کهنه است!

نمیدانی چه حالی دارم ، تمام لحظه هایم را با دلی گرفته میگذرانم ،

میترسم دیگر معنی لبخند را ندانم...

نگو که چرا از اشک مینویسم ، تو که خودت روزی اسیر غم ها بوده ای ،

نگو که چرا اینقدر غمگین مینویسم.....