عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

بی نفس در باران

بی نفس در باران


نویسنده : مهدی لقمانی


نفس نفس در زیر باران 

این عشق تو است که می جوشد در دل بی جان

قدم به قدم ، خاطره می آید ، یاد تو 

آهسته ، آهسته میخوانم زیر لب نام تو 

در این حال اگر بماند ، نفسی ، به تو خواهم رسید ،تو که میدانی برایم همه کسی

یکی یکی میشمارم روزهای با هم بودن را ، 

قطره قطره میریزد اشک ، نمیدانم کدام را باور کنم ، چشمم یا باران را ؟

در تب عشقت می‌سوزم و هنوز کم نیاورده ام ،

درهای قفس باز است و هنوز بال در نیاورده ام

جرعه جرعه از شراب عشقت نوشیدم تا نفهمم ، ندانم که در چه حالی ام

باران هست و تو نیستی و من از همه چیز ،جز عشق تو خالی ام 

نجوای دلم

نجوای دلم 


نویسنده و گوینده و تدوین:مهدی لقمانی


عطرت برایم زندگیست ، در آغوش میفشارمت ، میخواهمت ای سرپناهم ، ای نیمه  جانم 

با نگاه به چشمانت به آرامش میرسم ، تو آرامشم را میخواستی و محو نگاهم شدی ، من تو را میخواستم و غرق بودنت شدم 

جا مانده ایم هر دو در شبی بی انتها که بگذاریم خاطره ها در اینجا

تا یک روز من از خاطر ه هایمان برایت بگویم و تو هم تکرارش را بخواهی 

از نفس می افتم ، وقتی که کم می آورم در برابر هجوم محبتهایت

نجوای دلم را بشنو که زمزمه میکنم هر بار تو را ، تویی که همان احساس منی و آنچه که در دلم هست همان ٫٫تو٫٫ هستی ، تویی که همه کس منی

به همین خیال باش

ای بهترین اتفاق زندگی ام ، دیگر از دلتنگی ات لبریزم

بیا و مرا در بر گیر ، مرا بفشار در میان خودت

ببین این دل مرا تا کجاها که نمی‌کشاند...

خبر داری که حال دلم فقط با تو خوب است ؟

قصه من ، حکایت  عاشقیست تشنه

که قبله اش تویی...

تو هم عاشق منی این را از طرز نگاهت میدانم و میبینم که تو هم در عطش آغوشم میسوزی

، اما نمیدانم چرا خدا حال دلم را نمی‌فهمد

که تو را در میان لحظه هایم ،در کنارم ،در آغوشم ،قرار نداده

تو باید اینجا باشی ، تو باید همیشه در کنارم باشی

تا با لمس دستانت جان بگیرم و با بوسه از لبانت دوباره بشکفم

مرا خوب میشناسی که بی تو بودن را هرگز ، هرگز در هیچ جای زندگی ام نمیپذیرم ...... به همین خیال باش ، به همین خیالی که من و تو در آنیم همیشه


قصه حسرت

قصه حسرت

نویسنده و گوینده و تدوین : مهدی لقمانی


تقصیر دلم بود ، نمیخواستم اینجور اسیرت بشه و بعد تو بیخیالش بشی

توی اون لحظه اول احساس کردم تو همه زندگیمی و با تو به همه چی میرسم

آره من به همه چی رسیدم ، به غم ، تنهایی ، دلتنگی و حسرت....

دیگه کار از کار گذشته و من اونقدر تنهام که تنهایی به حالم گریه میکنه

آره همه چی از یه لبخند ساده شروع شد، از نگاهی شروع شد که قلبم رو به تپش انداخت

و حالا قلبم میتپه واسه رهایی از این قفس

و حالا که مثل یه قایق به گل نشستم ، یاد گرفتم ، عشق تنها یه قصه است

قصه ای که بچه ها هم با شنیدنش میخندن و باورش نمیکنن...


آخرین اعتراف

آخرین اعتراف 


نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی 


شانه های تو ، تکیه گاهیست از جنس آرامش ، ناب ترین لحظه عشق

رها میشوم آن لحظه از هر چه غم در دنیاست ،  سکوت و آرامش ، این خلاصه ای از محفل عاشقانه ماست

از خواب که بیدار میشوم ، تو اولین کسی نیستی که بخاطرم می آیی، چون تمام شب را در خوابم بوده ای ....

پاک نمی‌شوی از قلبم ، نمی‌روی هیچگاه از خاطرم ، وقتی تو نقش بسته ای بر وجودم و تمام خاطرات زندگی ام در کنار تو گذشته ...

چه ترکیب ماهرانه زیباییست رنگ چشمانت ، مست نگاهت شده ام‌...

من خوشبخت ترینم آنگاه که تو سهم دلم شده ای و دیوانه ترینم آنگاه که دلم جنبه عاشقی را ندارد‌‌....

دست خودم نیست ، وقتی عشقت حالم را دگرگون می‌کند‌..

یک بار برای همیشه گفتم تو را دوست دارم ، این آخرین اعتراف زندگی ام شد ...