ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بی نفس در باران
نویسنده : مهدی لقمانی
نفس نفس در زیر باران
این عشق تو است که می جوشد در دل بی جان
قدم به قدم ، خاطره می آید ، یاد تو
آهسته ، آهسته میخوانم زیر لب نام تو
در این حال اگر بماند ، نفسی ، به تو خواهم رسید ،تو که میدانی برایم همه کسی
یکی یکی میشمارم روزهای با هم بودن را ،
قطره قطره میریزد اشک ، نمیدانم کدام را باور کنم ، چشمم یا باران را ؟
در تب عشقت میسوزم و هنوز کم نیاورده ام ،
درهای قفس باز است و هنوز بال در نیاورده ام
جرعه جرعه از شراب عشقت نوشیدم تا نفهمم ، ندانم که در چه حالی ام
باران هست و تو نیستی و من از همه چیز ،جز عشق تو خالی ام
نجوای دلم
نویسنده و گوینده و تدوین:مهدی لقمانی
عطرت برایم زندگیست ، در آغوش میفشارمت ، میخواهمت ای سرپناهم ، ای نیمه جانم
با نگاه به چشمانت به آرامش میرسم ، تو آرامشم را میخواستی و محو نگاهم شدی ، من تو را میخواستم و غرق بودنت شدم
جا مانده ایم هر دو در شبی بی انتها که بگذاریم خاطره ها در اینجا
تا یک روز من از خاطر ه هایمان برایت بگویم و تو هم تکرارش را بخواهی
از نفس می افتم ، وقتی که کم می آورم در برابر هجوم محبتهایت
نجوای دلم را بشنو که زمزمه میکنم هر بار تو را ، تویی که همان احساس منی و آنچه که در دلم هست همان ٫٫تو٫٫ هستی ، تویی که همه کس منی
ای بهترین اتفاق زندگی ام ، دیگر از دلتنگی ات لبریزم
بیا و مرا در بر گیر ، مرا بفشار در میان خودت
ببین این دل مرا تا کجاها که نمیکشاند...
خبر داری که حال دلم فقط با تو خوب است ؟
قصه من ، حکایت عاشقیست تشنه
که قبله اش تویی...
تو هم عاشق منی این را از طرز نگاهت میدانم و میبینم که تو هم در عطش آغوشم میسوزی
، اما نمیدانم چرا خدا حال دلم را نمیفهمد
که تو را در میان لحظه هایم ،در کنارم ،در آغوشم ،قرار نداده
تو باید اینجا باشی ، تو باید همیشه در کنارم باشی
تا با لمس دستانت جان بگیرم و با بوسه از لبانت دوباره بشکفم
مرا خوب میشناسی که بی تو بودن را هرگز ، هرگز در هیچ جای زندگی ام نمیپذیرم ...... به همین خیال باش ، به همین خیالی که من و تو در آنیم همیشه
قصه حسرت
نویسنده و گوینده و تدوین : مهدی لقمانی
تقصیر دلم بود ، نمیخواستم اینجور اسیرت بشه و بعد تو بیخیالش بشی
توی اون لحظه اول احساس کردم تو همه زندگیمی و با تو به همه چی میرسم
آره من به همه چی رسیدم ، به غم ، تنهایی ، دلتنگی و حسرت....
دیگه کار از کار گذشته و من اونقدر تنهام که تنهایی به حالم گریه میکنه
آره همه چی از یه لبخند ساده شروع شد، از نگاهی شروع شد که قلبم رو به تپش انداخت
و حالا قلبم میتپه واسه رهایی از این قفس
و حالا که مثل یه قایق به گل نشستم ، یاد گرفتم ، عشق تنها یه قصه است
قصه ای که بچه ها هم با شنیدنش میخندن و باورش نمیکنن...
آخرین اعتراف
نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی
شانه های تو ، تکیه گاهیست از جنس آرامش ، ناب ترین لحظه عشق
رها میشوم آن لحظه از هر چه غم در دنیاست ، سکوت و آرامش ، این خلاصه ای از محفل عاشقانه ماست
از خواب که بیدار میشوم ، تو اولین کسی نیستی که بخاطرم می آیی، چون تمام شب را در خوابم بوده ای ....
پاک نمیشوی از قلبم ، نمیروی هیچگاه از خاطرم ، وقتی تو نقش بسته ای بر وجودم و تمام خاطرات زندگی ام در کنار تو گذشته ...
چه ترکیب ماهرانه زیباییست رنگ چشمانت ، مست نگاهت شده ام...
من خوشبخت ترینم آنگاه که تو سهم دلم شده ای و دیوانه ترینم آنگاه که دلم جنبه عاشقی را ندارد....
دست خودم نیست ، وقتی عشقت حالم را دگرگون میکند..
یک بار برای همیشه گفتم تو را دوست دارم ، این آخرین اعتراف زندگی ام شد ...