عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

هر بار دوستت دارم

هر بار بیشتر از این بار که در کنارمی دوستت دارم
اینبار بیشتر از آن بار که تو را دیدم عاشقت هستم
و هر لحظه تکرار آن احساس نیست ،
رفتن به اوج و غرق شدن در عالم عشق است
آنچه مرا مست میکند ، رنگ چشمان تو است ،
این جام شراب در میان ما بهانه است....
تا بروم در حال مستی ، تا بگویم تویی تمام هستی...
دوباره در این حال با بوسه ای از لبانت جان میگیرم،
من در کنار تو زندگی را سخت نمیگیرم ....
وقتی تو هستی ، شبها با یاد تو در آرامش ،
 فردا که می آید که دوباره تو و آغوش تو و نوازش
اینبار بیشتر از آغاز این شعر دوستت دارم...

دلم میخواهد....

بعضی وقتها فقط دلم میخواهد به چشمانت نگاه کنم
در آغوشت بگیرم و همه غصه ها را فراموش کنم
دلم میخواهد بیشتر از هر لحظه ای تو را حس کنم
سرم را بر روی شانه هایت بگذارم و قلبم را آرام کنم
بعضی وقتها دلم میخواهد ستاره باشم ، تا همه شب به من خیره شوی
گاهی دوست دارم دریایی باشم تا غرق من شوی
کاش میتوانستم خود عشق باشم تا فقط مال من شوی
بیشتر از  نفسهایم به تو نیاز دارم و بیشتر از این هوا ، دلم هوای تو میکند
بعضی وقتها فقط  دلم میخواهد در آغوش توبمیرم....

فریاد بی صدا

دلم فریاد میخواهد ، پشت همین پنجره ، مانده ام تنها با خیالم
در حال رفتن مرا نمیدید، وقتی درد دل میکردم ، نمیشنید
وقتی اشک میریختم چشمانش را میبست ، به پای دردهایم نمینشست
دلم یک خیال راحت میخواهد، در کنج همین اتاق ، مانده ام در کنار همین چراغ
وقتی سهم من از با تو بودن تنهاییست ، پس چه سود دارد اشک ریختن برایت؟
تو نفهمیدی چه در دلم بود، و برای من چه بودی،وقتی شبها از فکر تو نمیخوابیدم تو کجا بودی؟
تا بوده ، همین بوده ، سهم من از عشق تو فریادی بوده که مدتهاست
در پشت حنجره ام اسیر است....
نمیدانم درونش چیست... نمیدانم!

وقتی تو را دارم

من غرق در تو ، تو محو تماشای من
من همصدا با ساز تو ، تو هم آهنگ با دل من
این ، حال من و آن هوای تو ، مینشیند مثل شبنم، لبخندی  بر لبان تو
در ؛دایره زندگی ما، در نقطه عشقیم ، ما ، وقتی با همیم، انگار همیشه در بهشتیم
از قلب من تا قلب تو، یک فاصله است ، آن هم گرمای آغوش تو
من,غرق میشوم و گرم میشوم و میشوم جزئی از تو
من ، حرفی ندارم ، هیچ دلتنگی ندارم ، غمی ندارم، وقتی تو را دارم....
تو ، میفهمی حرفهای نگفته ام، حس میکنی درد دلم را، دور میکنی غمهای درونم را...

تنها سرپناه من


تنها سرپناه من



آغوشت ، آخرین سرپناهم ، در لحظه ای که تنها به تو نیاز دارم

آغوشت ، تنها راه آرامش ، در لحظه ای که دلم گرفته و میخواهمت…

آغوشت ، یک جای گرم ، جایگاهی امن ، تنها برای من

در آغوش توام و سرم بر روی سینه هایت تا با شنیدن

تپشهای قلبت بشنوم زمزمه ی دوستت دارم هایت را…

در آغوش توام و به حسی رسیده ام که با تمام وجودم میفهمم چقدر زندگی با توزیباست

و من اینجا را با هیچ چیز عوض نمیکنم ، وقتی تو در کنارمی احساس آرامش میکنم

یک احساس پاک ، به دور از هوس ، تنها تو را میخواهم ای همنفس

می بوسمت ، تو را در میان خودم میگیرم و در آن لحظه آرزو میکنم

لحظه رفتنم از این دنیا ، در آغوش تو بمیرم

در نهایت دوست داشتن ، زیباترین حس دنیا ، این لحظه را نگیر از من ای خدا

و آنگاه که ستاره ها میدرخشند در آسمان عشقمان

تو هستی در آغوشم و تکرار میشوی هر لحظه برایم تا لحظه طلوع…

آغوشت ، تنها جایگاه من ، تو هستی تا ابد برای من…

در میان گرفته ام تو را ، میخواهمت تا ابد ، این لحظه همیشه در خاطرت بماند…