عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

طلوع عشق

همیشه باش که بودنت عالمی دارد برایم
همیشه داشته باش هوایم ،
که بی تو نفس در سینه ندارم
گاهی وقتها که خسته ام از زندگی ،
مرا رها میکنی از آن حس بی کسی
تو که باشی دیگر دلم نمیگیرد، آرزوها در دلم نمیمیرد،
دیگر غمی جز غم دلتنگی ات در دلم نمینشیند
ای تو که مرا عاشق خودت کردی ، اینگونه که مرا درگیر خودت کردی
اسیرم کن ، مرا در آغوشت بفشار و از عطر تنت سیرابم کن،
کمی درگیر گذشته های تلخ خویشم ، رو به راهم کن.
هر روز طلوع کن برایم تا با تو غروبی زیبا را ببینم....

فریاد بی صدا

دلم فریاد میخواهد ، پشت همین پنجره ، مانده ام تنها با خیالم
در حال رفتن مرا نمیدید، وقتی درد دل میکردم ، نمیشنید
وقتی اشک میریختم چشمانش را میبست ، به پای دردهایم نمینشست
دلم یک خیال راحت میخواهد، در کنج همین اتاق ، مانده ام در کنار همین چراغ
وقتی سهم من از با تو بودن تنهاییست ، پس چه سود دارد اشک ریختن برایت؟
تو نفهمیدی چه در دلم بود، و برای من چه بودی،وقتی شبها از فکر تو نمیخوابیدم تو کجا بودی؟
تا بوده ، همین بوده ، سهم من از عشق تو فریادی بوده که مدتهاست
در پشت حنجره ام اسیر است....
نمیدانم درونش چیست... نمیدانم!