عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

دل من تو را میخواهد


نوروز سال 1393 را به همه شما دوستان و

همراهان همیشگی وبلاگ دفتر عشق

تبریک عرض مینمایم

امیدوارم سال خوب و خوش، توام با سلامتی و موفقیت را پیش رو داشته باشید

::مهدی لقمانی ::


دل من تو را میخواهد



دل من پنجره ای میخواهد که رو به چشمان تو باز شود تا ببینم دنیای زیبایم را

چشمانی که انگار مثل یک دریاست ، دریایی که غرق درون آنم ...

دل من آسمانی میخواهد که تک ستاره اش تو باشی

تا من به امید تو پرواز کنم به سوی آسمان تا در خیالم همنشین شبهایت باشم....

دل من کوچه باغی میخواهد که عطر حضورت در آنجا پیچیده باشد

تا من به عشق تو ساعتها در آنجا قدم بزنم با یادت زیر و رو کنم تمام احساسی که آنجا نهفته...

دل من نیمکتی میخواهد که جای خالی تو در آن با خیالت پر شود

و من به انتظارت بنشینم ، تا لحظه ای که در کنارم بنشینی و برایم از آن حرفهای عاشقانه بگویی...

دل من ساحلی میخواهد که دریایش تو باشی ، و من امواج عشقت را در آغوش بگیرم...

دل من بارانی میخواهد ،  تا ببارد و من تو را در میان قطره هایش پیدا کنم ، با هم بارانی شویم

در آن هوای عاشقانه ماندنی شویم

با هم خیس خیس شویم ، تا پایان باران در کنار هم یک مجسمه عاشقانه شویم

دل من تو را میخواهد ، تویی که همه کس منی

تویی که مرا عاشق دلت کردی و دلت را مال من

دل من تو را میخواهد ، و تو را میخواند ، تویی که زیباترین ترانه ی عاشقانه های منی

دل من محبتهایت را میخواهد ، وجود گرم و پر احساست را میخواهد ، تا با احساست جان بگیرم

تا از بودنت نفس بگیرم تا از نفسهایت بروم

به کنار همان پنجره که رو به چشمانت باز میشد

تا اینبار پرواز کنم به سوی چشمانت! وای که درون چشمانت چه غوغاییست

دل من دنیایی را میخواهد که فقط من و تو درون آن باشیم

بی انتهای دلم


بی انتهای دلم ...



تا آخرین نفس میخواهمت ، تو نمی دانی که چقدر دوستت دارم

نمیدانی ، نمیدانی ، تو نمیدانی

دلی که میتپد ، چشمی که منتظر است

صدای قدمهایم ، رفتن به رویاهایم ، سکوت دلم ، یک نفس عمیق از ته دلم

یک حس عمیقتر از آن نفس ،به دور از هوس

لحظه ای می اندیشم به دور از همه چیز ، به تو و خودم

با تمام وجود حس میکنم دوستت دارم، میروم به سر خط

.این خط به احترام این کلام  مقدس بسته میشود

نمیدانی ، نمیدانی ، تو نمیدانی که اینک من چه حالی ام

از همه چیز جز عشق تو خالی ام

لبریزم از تو و غرق در بودنت ، تمام احساس من بر میگردد به در لحظه در آغوش کشیدنت

تو می آیی ، همه چیز در تو خلاصه میشود

رفته ام در حسی که بیرون آمدن از آن محال است

نمیخواهم فکر کنم اینها همه خیال است

یک چیزی مرا دیوانه کرده اینجا ، بوی عطر تو پیچیده اینجا

مینشینی در کنارم ، خیره میشوی به چشمانم

 از حال میرود این دل سر به هوایم

دلم تسلیم چشمهایت شده ، یک لحظه از تپش افتاده و به حال خودش رها شده

دنیایی در عمق چشمانم ، باور ندارم که میبینم همه ی دنیا را در یک جا

میخواهم زندگی کنم ، نفس بکشم ، باشم ، اما تنها با تو ، فقط در کنار تو

این خط را به عشق بودنت نمیبندم، چون که تو برای من بی انتهایی...



معادله عشق



معادله عشق



و این ساعات با تو بودن ، دقایق تکرار شدنیست که ثانیه های عاشقانه را رقم میزنند

و ساعتها میگذرند ، تا دقیقه ها بیایند و

من تو را ثانیه به ثانیه بیشتر از هر لحظه دوست داشته باشم

این عمر من و عشق تو و حس همیشه با تو بودن است که نفس کشیدن را برایم شیرین میکند

و دلخوشی ام به این است که اگر هم روزی از دنیا بروم با قلبی میروم که تو درون آن هستی

رفته ام به خواب خوشی که تمام لحظات آن خواب شیرین تو را میبینم

تو آمدی و مرا از خواب بیدار کرده ای و تا چشمهایم را باز کردم

تو را دیدم که چه عاشقانه به من خیره شده ای

غرق شده ام در امواج حسی که احساس تو هم درون آن غرق شده

و ما همیشه اسیر امواج احساسات خواهیم بود

وقتی به من گویی دوستم داری ، عشق تو را درک میکنم و با تمام وجود میپذیرم

حس خودت را به من و آنگاه به این باور میرسم

عاشق کسی هستم که مرا آنگونه دوست دارد که میخواهم

و من آنگونه که میخواهی به تو عشق میورزم

جمع من و تو و زندگی عشق است

و من تقسیم میکنم همه را با هم تا دوباره جمع آنها حاصلی شود

که من و تو و زندگی و عشق با هم یکی شویم

تا برای همیشه من و تو در این صحنه عاشقانه زندگی رابطه ای جدانشدنی شویم

نیمی از قلب تو و نیمی از قلب من با هم جمع میشود و

از هر چه غم و غصه در این دنیاست کم میشود و تقسیم بر احساسات عاشقانه

در دلهایمان میشود تا حاصلش تمام قلب ما در وجود هم شود

و این ساعات با تو بودن ، روزهایی را رقم میزند که فصلهای عاشقانه خواهند گذشت

و ما شیرین ترین سال را در کنار هم خواهیم گذراند

من درگیر تویی شده ام که در قلبمی و تو غرق در منی شده ای که خیلی دوستت دارم




او دیگر مال من نبود


او دیگر مال من نبود ...
http://daftareshghe.com/love/kadre11.gif
هر چه می آیم به عشق او نمیرسم 

از این دور دستها چیزی شبیه عشق ، به رنگ وفا

به خیال اینکه عشقی باشد همچنان در حال آمدنم

و این دل خوش باورم نمیداند که او دارد میرود

من به سوی او می آیم و  او از من دورتر میشود

آنقدرها عاشقم که حس میکنم انگار او به من نزدیکتر میشود

کاری که با دلم کرد ، احساسی که از دلم ربود ،در توان هیچ بی وفایی نبود

و او دست من، با  هر چه بی وفاست را از پشت بسته بود

نه به من میگفت دوستت دارد و نه حرف رفتن زده بود

شاید اگر از آغاز چشمانم را باز کرده بودم 

در چشمانش رنگ بی محبتی ها را میدیدم

اما افسوس که در آن لحظه چشمانم را بسته بودم و  محو آرزوهای شیرین ،با او بودم

و این دل گرفته و خوش خیالم به کجاها میرود؟

به امید چه کسی این همه دلتنگی ها را با خود میبرد؟

هر چه رفتیم و رفتیم ، از این رفتنها به چیزی جز حسرت نرسیدیم

که آخر رسیدیم به راهی که حتی بن بست هم نبود ، و آنجا او دیگر مال من نبود

نه به فکر این بودم که گذشته های تلخ دوباره تکرار شوند

نه فکر میکردم که شاید روزی دوباره تنها شوم

دلم گرفته و  هیچ حسی به زندگی ندارم ، شاید این شعر خودم را هم دیگر نخوانم

دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم ( کلیک کنید )

منبع :» سایت رسمی مهدی لقمانی


«««« written by Mehdi Loghmani »»»


خواهش میکنم بدون ذکر منبع و نام نویسنده کپی نکنید !


http://daftareshghe.com/wp-content/uploads/digarmaemannabod.jpg

بیش از ۱۰۰ دکلمه عاشقانه با صدای مهدی لقمانی کلیک کنید

حکایت عشقمان


حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم

تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم

تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها....

تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم

و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها

لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا

من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو

ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان

و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها

هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم

همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ،

در کنار همین ساحل دریایی

تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم

تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند

نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم

همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان

با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند

قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است

و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه  خود دارند

تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم

حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم...