عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشقمی، دوستت دارم


عشقمی ، دوستت دارم

http://daftareshghe.com/love/kadre11.gif

وقتی در کنارمی احساس غربت نمیکنم

آرامم و از این زمانه سرد شکایت نمیکنم

وقتی در کنارمی از خستگی های زندگی رها میشوم

میروم در حس تو ، و یک عاشق واقعی میشوم

وقتی در کنارمی این گرمای وجودت است که به من شوق نفس کشیدن میدهد

این عطر حضورت است که به من عشق زندگی را میدهد

بی خیال از هر چه غم است در این دنیا

تو را عشق است که خدا به من داده این فرشته زیبا را

نه دلتنگی ، نه نا امیدی ، وقتی تو هستی چه لحظه ای بهتر از این

چه لحظه ای زیباتر از این که تو مرا در میان خودت میگیری

چه حسی قشنگتر از این که مرا نوازش میکنی و به وجودم افتخار میکنی...

هیچ لحظه ای را در زندگی ام با این حس عوض نمیکنم ، من تو را به هیچ قیمتی رها نمیکنم

دوستت دارم ای زیباترین حس زندگی ام

دوستت دارم ای تو که مرا به اندازه وسعت قلبم دوست داری

قلبی که به وسعت نگاه تو است ، نگاهی که به اندازه یک دنیا برایم با ارزش است

که این نگاه تو است که مرا تا آن سوی دنیا میکشاند

مرا به پرواز در می آورد تا از آن بلندی ها عشقم را ببینم که می تابد بر سرزمین قلبم

دوستت دارم عزیزم ، دوستت دارم بهترینم

و میگویم دوستت دارم چون که کلامی با ارزش تر از این برای من نیست

تا به قلب مهربانت ابراز کنم

و حسی بالاترو شیرین تر از این نیست که با گفتنش قلبت را آرام کنم

و هیچکس در این دنیا نیست برایم با ارزش تر از تو

و هیچکس در این دنیا نیست جز تو  که به اندازه وسعت قلبم او را بخواهم

و این حس و این لحظه برایم مقدس است

چونکه تو اینک در کنارمی و قلبم از همینجا احساسش را برای تو مینویسد

برای تو که قبل از اینکه این شعر را بنویسم تو خودت حرف دلم را خوانده بودی...




دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :» ( کلیک کنید )

منبع :» سایت رسمی مهدی لقمانی


«««« written by Mehdi Loghmani »»»


خواهش میکنم بدون ذکر منبع و نام نویسنده کپی نکنید !

eshghamidosatatdara,


بیش از ۱۰۰ دکلمه عاشقانه با صدای مهدی لقمانی کلیک کنید

بوی عطر عشقت


بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم

قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم

مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم

وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است

لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام

چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای

هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم

هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم ...

و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم

تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم...

خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش

از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود

همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود

ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند

و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من

برای تویی که همیشه میمانی در دلم

نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،

تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم

ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی

و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم  همه با هم یکی میشویم




حکایت عشقمان


حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم

تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم

تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها....

تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم

و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها

لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا

من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو

ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان

و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها

هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم

همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ،

در کنار همین ساحل دریایی

تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم

تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند

نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم

همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان

با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند

قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است

و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه  خود دارند

تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم

حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم...





در حال رفتنم

در حال رفتنم
گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت

گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی

اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی

گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد

و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود

و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند 

گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند

و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم 

با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم

و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند

مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند

در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود

حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود

و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد 

این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد...

اگر میتوانستم

    کاش میتوانستم... 

  

اگر میتوانستم بروم ، میرفتم !

اگر میتوانستم قلبت را بشکنم ، دوایی برای درد قلب شکسته خود می یافتم!

اگر میتوانستم تو را به بازی بگیرم ، قلب من اینک بازیچه ای کهنه نبود!

اگر میتوانستم اشکت را درآورم ، اول از همه اشکهای خودم را پاک میکردم!

نه عزیزم من از تو دلشکسته ترم ، بیش از این مرا پریشان نکن ، من از تو خسته ترم!

اگر میتوانستم بدون تو بمیرم ، تا به حال صدها بار مردم ولی زنده شدم ،  

به عشق تو بیخیال آن دنیا شدم !

به تو عادت نکرده ام ، به عشق خیانت نکرده ام ، کاش میتوانستم فراموشت کنم ،  

تا امروز خودم یک فراموش شده نباشم  ،تا امروز اسیر غصه ها نباشم ،  

دلتنگ و آرزو به دل نباشم ، به امید فردا نباشم ،فردا نیز مثل امروز سخت میگذرد  

 نمیخوام بیش از این سردرگم و پریشان باشم!

کاش میتوانستم رها شوم از زندان تو، دوباره بشکن قلبم را که حکم آزادی  

در دستان توست!

کاش میتواستم رها شوم ، خاک پای سرنوشت را ببوسم و از زندان تو آزاد شوم!