تو از حالم خبر داری
تو از حالم خبر داری ، میدانی دلم برایت تنگ شده و خودت نیز یک عالمه درد دل داری
که بی تو شوم ، میمیرم ، من نبض خودم را میگیرم که از حال تو هم خبر دارم
بیش از اینها عاشقم و لحظه به لحظه از دیروز عاشقتر ، به پای تو مینشینم تا لحظه آخر
و این ساعات با تو بودن ، دقایق تکرار شدنیست که ثانیه های عاشقانه را رقم میزنند
و ساعتها میگذرند ، تا دقیقه ها بیایند و
من تو را ثانیه به ثانیه بیشتر از هر لحظه دوست داشته باشم
این عمر من و عشق تو و حس همیشه با تو بودن است که نفس کشیدن را برایم شیرین میکند
و دلخوشی ام به این است که اگر هم روزی از دنیا بروم با قلبی میروم که تو درون آن هستی
رفته ام به خواب خوشی که تمام لحظات آن خواب شیرین تو را میبینم
تو آمدی و مرا از خواب بیدار کرده ای و تا چشمهایم را باز کردم
تو را دیدم که چه عاشقانه به من خیره شده ای
غرق شده ام در امواج حسی که احساس تو هم درون آن غرق شده
و ما همیشه اسیر امواج احساسات خواهیم بود
وقتی به من گویی دوستم داری ، عشق تو را درک میکنم و با تمام وجود میپذیرم
حس خودت را به من و آنگاه به این باور میرسم
عاشق کسی هستم که مرا آنگونه دوست دارد که میخواهم
و من آنگونه که میخواهی به تو عشق میورزم
جمع من و تو و زندگی عشق است
و من تقسیم میکنم همه را با هم تا دوباره جمع آنها حاصلی شود
که من و تو و زندگی و عشق با هم یکی شویم
تا برای همیشه من و تو در این صحنه عاشقانه زندگی رابطه ای جدانشدنی شویم
نیمی از قلب تو و نیمی از قلب من با هم جمع میشود و
از هر چه غم و غصه در این دنیاست کم میشود و تقسیم بر احساسات عاشقانه
در دلهایمان میشود تا حاصلش تمام قلب ما در وجود هم شود
و این ساعات با تو بودن ، روزهایی را رقم میزند که فصلهای عاشقانه خواهند گذشت
و ما شیرین ترین سال را در کنار هم خواهیم گذراند
من درگیر تویی شده ام که در قلبمی و تو غرق در منی شده ای که خیلی دوستت دارم
دنیای عاشقانه ما
دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :» (کلیک کنید )
هنوز عاشقتم
تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من به انتظارت مانده ام اینجا
فرق من و تو در این است ، به اندازه یک دنیا فاصله میان من و تو و یک عشق ماندنی است
تو درونت عشق نیست ، دلت با من نیست ، نمیفهمی ، نمیدانی ، نمیدانی که چقدر برایم عزیزی
به هوای عشق آمدی و مرا بی نفس کردی ، یک روز ، یک لحظه مرا از خودت جدا کردی
یک قلب عاشق و یک حسرت ماندگار ، این هم سرنوشت من بود که
بی وفایی در قلبم ماند به یادگار
بین من و تو چیزی نمانده ، اما در قلبم یک فریاد بی صدا مانده ،
در دلم همان احساس و همان حسرت سرد به جا مانده
برای من، تو میمانی و میمانی و خاطره هایت همیشه خواهد ماند،
این خود خودت هستی که شعر بی وفایی را خواهد خواند
چیزی نشده ، هیچ اتفاقی نیفتاده ، تنها دلم شکسته و تنها مانده ام
این شعر را هم برای دل خودم سروده ام ، تا بخوانم و بیشتر اشک بریزم ،
تا با آمدن اشکهایم ، آرام بگیرم
دست خودت نیست ، بی وفایی دیگر
شاید مرا نمیخواهی و دوستم نداری ، اجباری نیست ،
اما کاش از همان روز اول نمیگفتی که دوستم داری
کاش از همان روز اول نمیگفتی که مرا میخواهی ، نمیگفتی که مرا هیچگاه تنها نمیگذاری
کاش چشمم به چشمت نمی افتاد، این دل لعنتی به دست و پایم نمی افتاد
تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من همچنان اشک میریزم اینجا
فکر نکن عاشقت هستم ، فکر نکن التماست میکنم که برگردی.......
بی خیال نمیتوانم به دل خودم هم دروغ بگویم:: هنوز عاشقتم
از تو نفس میگیرم
وقتی دلم گرفته و حس زندگی را ندارم
وقتی شب می آید و امیدی به فردا ندارم
یاد تو دلم را آرام میکند و به من حس زندگی را میدهد
حتی به جایی میرسد که شب دنیایی از روشنی ها را به آسمان تاریک قلبم میدهد
وقتی احساس گذر عمر میکنم ، موهای سپید خود را در آینه نگاه میکنم
با خودم میگویم که عشق نیمی از عمرم را گرفت
اما دنیا خودش میداند که تو یک زندگی دوباره را به من دادی
آن نیمی از عمر که گذشت مهم نیست
مهم نیمه ی دیگر عمرم است که با تو هستم
و این به اندازه یک عمر زندگی ،برایم با ارزش است
وقتی دلم بهانه میگیرد ، کوچکترین غمی را به دل میگیرد
با یک حادثه ناچیز اشک میریزد
امید به بودن تو است که همه غمها ،ساده از دلم میگذرند
وقتی تو هستی و یادت همیشه همراه با دلم
وقتی تو میمانی و بودنت بهانه ای برای زنده بودنم
آنگاه عشق تو هیچگاه تکراری نمیشود
اگر روزها شبیه هم هست
عشق تو هر لحظه حس تازه ای را برای من دارد
وقتی دلم از خستگی های این زندگی بی حوصله میشود
هم احساس با پرنده ی درون قفس میشود
یک لحظه با تو پرواز میکند و پرنفس میشود
همه خستگی ها از دلم رها میشود
و این معجزه ی عشق نیست ، این قلب من است که با وجود تو آمیخته شده
روح توبا جسم من یکی شده و من از تو نفس میگیرم
با تو تپشهای قلبم تکرار میشود و خون عشق در رگهایم جاری
هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، محال است تو را یک لحظه کنم فراموش