ای کاش
ای کاش میدانستی که بیشتر از همیشه تو را دوست میدارم...
ای کاش میدانستی از زمانی که به سفر رفتم عاشقتر از گذشته شدم...
کاش میدانستی این دل بی طاقت من در زمان دوری تو چه رنجهایی میکشید
و چه لحظه هایی را سپری میکرد...
ای کاش میدانستی عاشقم و کاش میدانستی بدون تو زندگی برایم هیچ مفهومی ندارد....
میگذشت لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، سرد ، نفسگیر ، بی حوصله...
چشمانم حتی یک قطره اشک نیز نریختند اما دلم یک دنیا دلتنگی و عذاب کشید....
ای کاش میدانستی لحظه ها و ثانیه ها را میشمردم تا صدای مهربان تو را بشنوم....
این سفر ، این راه دور ، یک چیز را به من آموخت :
آموخت زندگی بدون تو پوچ پوچ است و مفهومی جز سیاهی و تاریکی ندارد!
راز درون چشمهایم
سال نو میلادی را به همه مسیحیان عزیز در سراسر دنیا تبریک عرض میکنم
اسیری در قفس سرخ
عمری اسیرم در این قفس سرخ ، سالیان سال در گوشه ای از این قفس سرخ نشسته ام...
عمری در پشت میله های خونین این قفس نشسته ام و به نوای دلنشین عاشقی گوش میدهم...
قفسی که بوی محبت و مهر را میدهد...
دلم میخواهد تا ابد و برای همیشه در اینجا حبس باشم...
اینجا با محبت و مهر زنده ام ، با هوای عشق و دوست داشتن نفس میکشم
و به امید و آرزوهایی که در آنجا نهفته است دل بسته ام...
از پشت میله های بهم چسبیده این قفس سرخ یک دنیا خوشبختی دیده می شود
و دیواره های آن به رنگ عشق و دوست داشتن است!
عمری در اینجا اسیرم و میخواهم یک عمر دیگر نیز اسیر باشم...
یک دنیا عشق و زیبایی ، احساس ، محبت ، در اینجا دیده و حس می شود ... !
غم و غصه ای نیست در اینجا ، اینجا یک دنیا آرزو و امید است...
یک جای امن ، جایی که باید واقعا عاشق بود تا به آنجا رسید و انجا را تصرف کرد!
سالیان سال منتظر این چنین لحظه ای بودم ، و اینک نیز که اسیر این قفس سرخ
شده ام دیگر حاضر نیستم لحظه ای تنها لحظه ای از آنجا بیرون بیاییم زیرا آنجا
دنیای من، زندگی من ، نفس من ، وجود من و هستی من است !
من با خونی که در انجا جاری است زنده ام و با هوای عشق آنجا نفس میکشم
و افتخار میکنم که تا ابد در آنجا اسیرم...
آری اسیری در یک قلب عاشق