کاش میتوانستم...
اگر میتوانستم بروم ، میرفتم !
اگر میتوانستم قلبت را بشکنم ، دوایی برای درد قلب شکسته خود می یافتم!
اگر میتوانستم تو را به بازی بگیرم ، قلب من اینک بازیچه ای کهنه نبود!
اگر میتوانستم اشکت را درآورم ، اول از همه اشکهای خودم را پاک میکردم!
نه عزیزم من از تو دلشکسته ترم ، بیش از این مرا پریشان نکن ، من از تو خسته ترم!
اگر میتوانستم بدون تو بمیرم ، تا به حال صدها بار مردم ولی زنده شدم ،
به عشق تو بیخیال آن دنیا شدم !
به تو عادت نکرده ام ، به عشق خیانت نکرده ام ، کاش میتوانستم فراموشت کنم ،
تا امروز خودم یک فراموش شده نباشم ،تا امروز اسیر غصه ها نباشم ،
دلتنگ و آرزو به دل نباشم ، به امید فردا نباشم ،فردا نیز مثل امروز سخت میگذرد
نمیخوام بیش از این سردرگم و پریشان باشم!
کاش میتوانستم رها شوم از زندان تو، دوباره بشکن قلبم را که حکم آزادی
در دستان توست!
کاش میتواستم رها شوم ، خاک پای سرنوشت را ببوسم و از زندان تو آزاد شوم!
شهر نگاهت
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت برای دیدن ، اگر قلب تو جایی داشت
برای همیشه ماندن، عاشق آن نگاه پاکت میشدم و تا ابد در قلب مهربانت
گرفتار میشدم!
اگر مرا میدیدی ، به حرفهایم نمیخندیدی ، در دلم مانده است رازی که تنها
با پرواز به آن میرسیدی!
تو در همان بام بنشین و آواز بخوان ، من به سوی تو می آیم ،
تو از عشق دلهره ای نداشته باش ، من عاشقت میمانم!
نگو که از گذشته ها، خاطره تلخ داری و از خاطره ها ،لحظه ی خوشی نداری
، من به تنهایی تحمل میکنم لحظه های سخت را ، گرچه قلبم پر از درد است
اما دوایی میشوم برای دردهای تو!
در لا به لای پرتو غروب ، میبینم لحظه ای پر غرور ، به سوی خورشید میروم
تا وجود سردم ، گرم شود و گذشته های تلخ به فراموشی سپرده شود!
دنیای من باش ، ای دنیای من ، هوای مرا داشته باش ای نفس من !
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت برای همیشه ماندن ،
اگر خورشید آسمانت گرمایی داشت برای همیشه سوختن ،
میمانم همیشه در قلب گرمت تا بسوزم در عشق پاکت!
**********************
این یک متن بسیار زیبا از دوست عزیزم فخرالدین اورنگ
تا به حال دیده بودید مرغ عاشق شود؟؟؟
حال آن مرغ عاشق شده است...
مرغ تمام بال و پرهایش را در راه عشقش از کف داد...
مرغ به عشقش نرسید...
حال مرغ نه عشقی دارد، نه بال و پری برای دوباره عاشق شدن...
اگر آن مرغ را دیدیم یادمان باشد به او بگوییم :
*آهسته نماز بخوان*
*********************
خطر مسمومیت!
Danger Toxicant
در حسرت پرواز ، خیره به آسمان بی رنگ!
معنایی ندارد دیدن ، باید شنید!
آواز کبوتر سیاه ، چه زیبا میخواند کلاغ سفید!
از شعارها با چشمی بسته میگذرم ، از صحنه ها دلهره ای ندارم ،
این شعار را در صحنه زندگی نخوان که من خاطره خوشی از دیدن ندارم!
ترجیح میدم به آواز کلاغ سفید گوش کنم تا به بهانه های کبوتر سیاه!
تو که از زندگی هیچ نمیدانی ، سکوت کن ، تنها فکر کن!
در لا به لای این بال شکسته ، پری نیست برای پرواز این دلشکسته!
در تکرار روزهای گذشته ، نیست روزی به زیبایی روز به غم نشسته!
تاریخ مصرف این قلب خیلی وقت است که گذشته ،
به سوی آن نیا که خطر مسمومیت بر روی دیواره های آن نوشته!
آواز کلاغ سفید به از سکوت کبوتر سیاه!
این یک هشدار بود که هیچگاه به سوی من نیا!
دکلمه متن بالا با صدای خودم ( کلیک کنید )
دلم تو را میخواهد
در این لحظه که به انتظار غروب نشسته ام دلم تنها تو را میخواهد!
در این لحظه که تنهایی مرا در میان خودش گرفته است دلم تنها تو را میخواهد!
در این لحظه که دلتنگم و چشمهایم بارانیست دلم تنها تو را میخواهد!
کجایی عشق من که دلم بهانه ی تو را میگیرد !
نمیتوانم آرام کنم دلی که دیوانه وار به عشق تو زندگی میکند!
نمیتوانم ببینم که دلم اینگونه در حسرت به حقیقت پیوستن آرزویش است!
دیگر بس است انتظار ، ای سرنوشت مرا رها کن از دام تنهایی ، دیگر بس است این عذاب!
دلم تنها تو را میخواهد در لحظه ای که به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم!
اینک اگر زنده ام در خاطر من هستی که پر پر نشده ام ، من شمعی هستم که همچنان به عشق تو میسوزم!
میترسم آنقدر به انتظار بنشینم تا از یادت فراموش شوم ،
میترسم آنقدر سختی بکشم که به آسانی تو را از دست بدهم!
در این لحظه که جز تو هیچ چیز دیگر به من امید نمیدهد ، باز هم به
انتظار مینشینم تا روزی امیدم زنده شود!
تنها حرف دلم
قلبی که به عشق تو میتپد ، چشمی که از دلتنگی تو میگرید،
دستی که در حسرت گرمی دستان تو نشسته ، پاهایی که به امید رسیدن به تو
اولین قدم را برداشته!
این قلبم است که عاشق تو است ، این چشمهای من است که باران عشق در آن
می بارد و این لبهای من است که برایت میخواند شعر دلتنگی را....
وجودم به خاطر فاصله هاست که سرد است ، حضورت در کنارم تنها آرزوی من است،
بتاب ای خورشید همیشه تابانم که گرمای تو شامل حال من است!
این قلب من است که بی تاب است ، سالهاست که گرفتار است ، به درد عشق
دچار است ، دوای دردم هستی ، ای تو که تنها دلیل نفس کشیدنم هستی!
دریچه ای رو به خوشبختی باز میکنم و به خیال تو در آسمان تنهایی پرواز میکنم !
بالهایی که به عشق تو هوس پرواز کرده اند ، میرسم به اوج آسمانی که به
عشق تو آبی شده ، دل من برای تو ذره ای شده ،
دلتنگم و برایت در سقف آبی آسمان مینویسم!
مینویسم تا هر جایی بخوانی آنچه درون قلب من است !
دوستت دارم عشق من این تنها حرف دل من است!